دریاچه ارومیه هم محو شد!
مرصاد جعفری – روزنامه اطلاعات: در ابتدای امر باید برای خشک شدن دردانه آبی شمال باختری کشور ذکر مصیبت و مویه کنیم؛ بالاخره دریاچه ارومیه همه مساحت آبی خود را از دست داد و حالا در تصاویر ماهواره...
مرصاد جعفری – روزنامه اطلاعات: در ابتدای امر باید برای خشک شدن دردانه آبی شمال باختری کشور ذکر مصیبت و مویه کنیم؛ بالاخره دریاچه ارومیه همه مساحت آبی خود را از دست داد و حالا در تصاویر ماهواره ای فقط یک شوره زار و بیابان در این منطقه به چشم می خورد.
در این یادداشت قصد دارم از نگاه یک اقلیمشناس طرح موضوع کنم. براساس نمونهبرداری و لایهبرداری که یکی از محققان زمینشناسی کشور از بستر دریاچه استخراج کرده بود و با انجام آزمایشات مشخص شد که ارومیه به عنوان یکی از بزرگترین دریاچههای آب شور دنیا حداقل تا ۴۰هزار سال گذشته آب داشته و خشک نشده است. این آزمایش خط بطلانی است بر افاضات احساسی برخی مسئولان در سالها و ماههای اخیر که بر سوءمدیریتها و کمکاریها پرده میکشیدند تا تقصیر را به گردن سایر عوامل بیندازند.
کم نشنیدهایم در ارتباط با برخی توهماتی که تنها چیزی که برایش نمی شود قائل شد، جنبه علمی است؛مثل ابردزدی و توطئه خشکاندن دریاچه. یا اینکه تمام و کمال مقصر اصلی ماجرا تغییرات آب و هوایی است؛ یا زمانی که تصویر ماهواره ای مشترک از دریاچه وان در فاصله نه چندان دور از ارومیه منتشر و پرآبی این دریاچه به رخ ارومیه بی پناه کشیده شد، باز هم برخی مسئولان استناد کردند به عمق زیاد این دریاچه نسبت به ارومیه غافل از اینکه تغییرات آب و هوایی باید حداقل مساحت دریاچه وان را دستخوش تغییر می کرد و این بماند که در حوضه بارشی ارومیه و وان تقریبا به میزان یکسان ریزش جوی داریم و میانگینهای بارشی سالانه هم گویای این موضوع است.
پیامدهای محو شدن دریاچه را دانشگاهیان و کارشناسان حوزههای مختلف علمی مدتها گفته اند و هشدار دادهاند و در کنارش راهکارهای کوتاه مدت و بلند مدت مطرح شده است تا جایی که برایش ستاد احیا ایجاد کردیم، با بودجههای کلان و البته کمک های مالی خارجی و استراتژی های علمی برای نجات این پهنه آبی حیات بخش؛ نتیجه اش امروز مشخص است، ستاد احیا، خود بازنده ستادی این ماجرای غم انگیز است.
قصدی برای تکرار راهکارها نداریم چون با یک جستجوی ساده مقالات و پروژههای متعددی یافت میشود که راهکارهای عملی ارائه میدهند؛ الگوبرداری از روشهای سایر کشورها هم که جای خود دارد. زین پس دیگر پیامدهای خشک شدن دریاچه ارومیه را هم لازم نیست گوشزد کنیم چون اکنون شاهد آن هستیم. با خشک شدن این دریاچه سیر تصاعدی افزایش توفانهای ریزگرد نمکی را شاهد خواهیم بود و عملا چشمه گرد و غباری جدیدی به مساحت غبارخیز کشور افزوده می شود و در پی آن شیوع بیشتر بیماری های ریوی، تنفسی و چشم و در ادامه سیر افزایشی سرطان به دلیل فراگیر رخداد ریزگرد شن و نمک.
در دولت سیزدهم، هر دم صحبت از پروژههای موفق انتقال آب سد کانی سیب پیرانشهر به دریاچه بود که وقتی پیگیری های میدانی به عمل می آمد متوجه میشدیم که هنوز به بهانه های مختلف خبری از رهاسازی آب نیست تا آنجا که رسانه ها در نیمه بهمن سال گذشته خبر از رهاسازی آب این سد به سمت دریاچه ارومیه منتشر کردند و اکنون با کاهش سالانه ریزشهای جوی و خشکسالیهای اپیدمیک اخیر، امسال هم خبری از اقدامات ستاد احیا برای احیا نیست و دریاچه جان سپرده است .
درباره این رخداد اگر کمی به عقب برگردیم باید گفت درحقیقت دولتهای نهم و دهم با تغییر الگوی کشت متضاد توان محیطی حوضه آبریز ارومیه گام اساسی را برای نابودی این دریاچه برداشت. در همین حال سرمایه کشورکه باید صرف توسعه، نگهداشت و بهبود زیرساختها و منابع برای آیندگان می شد تبدیل به یارانه نقدی شد وسوخت. بودجهها و اعتبارات را به جای هزینه برای توسعه پایدار، خرج سدسازیها در محدوده حوضه آبی ای کردند که حکم تیر خلاص را داشت. با سوءنظام حکمرانی آب و سوءمدیریت به واقع به جنگ طبیعت رفتند و به گونهای طبیعت را سلاخی کردند که امروز نوبت انتقام آن از خود ماست.
مسئولان محترم! دیری نباشد که جمعیت شهری خطه شمال باختر ایران و ساکن سواحل این دریاچه باید سرزمین خود را رها کنند و این منطقه با تمدن چند هزارساله خود که صد البته مدیون جریان حیاتبخش رودهای تغذیه کننده این پهنه آبی و همچنین مدیون خود دریاچه هستند باید فقط خاطرات روزهای اوج آن را مرور کنند. در حقیقت با سدسازی، با انحراف مسیر رودهای سرازیر به سمت دریاچه، با حفر چاههای متعدد و با کشاورزی غیراصولی و غیر منطبق با اقلیم، خاک و توان محیطی منطقه روند کوچ اجباری را در این محدوده از کشور تسریع کردیم.
اکنون نیاز اورژانسی به نجات دریاچه بیش از هر زمان دیگر، به دور از هرگونه تشریفات اداری، تفاوت نظر و سلیقه احساس می شود. امروز در دل بحران باید جلو فاجعهای به مراتب بدتر را گرفت. نیاز است مسیرها و بستهای انحرافی آب تغذیه کننده دریاچه از میان برداشته شوند، آبگیری ده ها سد این حوزه منتفی و قانون الگوی کشت در این منطقه اجرا شود. نیاز است تا برگردیم به دوران قبل از ایجاد سدهایی که حیات این دریاچه را ازبین برد.
باید محدوده آبریز این حوضه آبی مهم کشور را دوباره به آن برگرداند و در این زمینه چاره ای نیست تا با پیگیری موارد مطرح شده، منتظر جانگیری دوباره دریاچه ارومیه باشیم. ما نیاز به کمک ها و مشورتهای بین المللی هم داریم و با تکیه بر دانش افراد و دانشگاهیان متخصص در این زمینه کار را فقط برای یک بار هم که شده است به کسانی بسپاریم که دلشان برای احیای دریاچه و بازگشت دوباره زندگی آن میسوزد؛ در غیر این صورت به اطلس جدید جغرافیای ایران باید بیابان ارومیه را هم اضافه کنیم و با مرور خاطرات و تصاویر از دوران شکوفایی این دریاچه فقط افسوس آن را بخوریم.