ژاندارم منطقهای یا مهره سوخته؟
به گزارش اطلاعات نیوز، در هنگامهای که غرب آسیا از آتش افروختهی صهیونیسم زبانه میکشد و آسمان منطقه پیوسته صدای بالهای بیقرار جنگندهها را با خود دارد، دمشق بار دیگر طعم تهاجمی را چشید که این بار...
به گزارش اطلاعات نیوز، در هنگامهای که غرب آسیا از آتش افروختهی صهیونیسم زبانه میکشد و آسمان منطقه پیوسته صدای بالهای بیقرار جنگندهها را با خود دارد، دمشق بار دیگر طعم تهاجمی را چشید که این بار در جام حمایت از اقلیتها ریخته شده بود. رژیم صهیونیستی که طی ۲۱ ماه گذشته، جغرافیای مقاومت را از یمن تا لبنان و از غزه تا ایران با تحریک و هراس درهم پیچیده، اکنون سوریه را آماج حملات پیشگیرانه خود قرار داده است.
با آنکه حکومت تحریر شام پالسهایی برای عادیسازی با تلآویو در قالب پیمان آبراهام صادر کرده بود، اما کابینه جنگطلب نتانیاهو، با بیاعتنایی به همان «زبان مصالحه»، غرش موشک را جایگزین گفتوگو کرد. این رویکرد نه تازه، که تکرار دکترین فرسودهای است که روزگاری دستاویز اشغال عراق توسط آمریکا شد؛ همان دکترین پیشگیرانهای که هر احتمال نامعلوم را به مجوز حمله فوری تبدیل میکند.
اما این بار دیگر نه عراقِ منزویِ ۲۰۰۳ در برابر تلآویو قرار دارد، نه افکار عمومی داخلی اسرائیل همانقدر رام و ساکت است. اپوزیسیون داخلی، حماقت سیاسی و نظامی نتانیاهو را زیر سوال برده و بسیاری از تحلیلگران عبریزبان نیز از چرخش خطرناک سیاست تلآویو از بازدارندگی به بیپروایی سخن میگویند. تلآویو اگرچه در ظاهری مهاجم رخ مینمایاند، اما در واقع، بیش از همیشه در وضعیت تدافعی و ترس از محاصره راهبردی بهسر میبرد.
آیا نتانیاهو با گشودن جبههای دیگر، در پی فرار از بحرانهای داخلی است؟ یا در پس پرده این تحرکات، تقلایی خاموش برای نجات باقیمانده مشروعیت فروپاشیده رژیم نهفته است؟ اهداف این بازی پر ریسک، چیزی فراتر از یک بمباران موضعی است؛ این، تلاشی است برای زنده نگهداشتن شبحی بهنام اسرائیل در قلب معادلهای که روزبهروز، از توازن خارج میشود.
بازی خطرناک نتانیاهو برای نجات از سقوط
در سرزمینی که هر رأی بوی تفرقه میدهد و هر ائتلاف روی ستونهای لرزان شکل میگیرد، بنیامین نتانیاهو بهعنوان کهنهکارترین بازیگر صحنه قدرت، همچون بندبازِ بحران، دوباره به رأس هرم برگشت؛ این بار با کابینهای که بیشتر شبیه ائتلافی از افراط، قومگرایی و تعصب مذهبی است تا دولتی منسجم.
اما بازگشت او در دسامبر ۲۰۲۲، با وجود پشتسر گذاشتن پنج انتخابات در چهار سال، بهجای آنکه نوید ثبات دهد، آغازی بود بر فصلی از بحرانهای درهمتنیده؛ تا آنجا که بسیاری از ناظران، نفسهای کابینه او را کوتاه و زودهنگام توصیف کردهاند.
در حالیکه خیابانهای تلآویو و حیفا از خشم معترضان لبریز است و دادگاههای مفاسد اقتصادی، سایه سنگین خود را بر دفتر نخستوزیری انداختهاند، صدای ترک خوردن این دولت از درون نیز بهگوش میرسد. خروج حزب افراطی شاس، پس از کنارهگیری یهودت هتوراه، ائتلاف شکننده نتانیاهو را از اکثریت انداخت و دولت را به اقلیت تبدیل کرد؛ اقلیتی که در دل طوفان، در پی نجات خویش با چنگ زدن به لبههای بحران است.
نتانیاهو، مردی که بارها خود را در آتش بحرانها تطهیر کرده، این بار هم ظاهراً به همان نسخه قدیمی بازگشته: «توسل به بحران برای بقا». از نگاه ناظران، حمله به سوریه و دامن زدن به جنگ نیابتی تازه، نه از سر قدرت، که از سر اضطرار است؛ تقلایی برای منحرفکردن افکار عمومی، بستن دهان منتقدان داخلی، و فرار از رسیدگی قضائی.
او در بازی با آتش خبره است، اما این بار، شعلهها بسیار نزدیکتر از همیشهاند…
عملیات امنیتی نتانیاهو؛ جنگی برای بقا در سایه بحرانها
حمله ناگهانی و بیسابقه ارتش صهیونیستی به سوریه، چیزی فراتر از یک اقدام نظامی ساده بود؛ این حمله، همزمان با کنارهگیری حزب افراطی شاس از ائتلاف دولت و آغاز دور جدید دادگاههای قضائی نخستوزیر، پیامی آشکار داشت: نتانیاهو در آستانه فروپاشی سیاسی، با چرخش به سمت امنیتی کردن فضای داخلی، عرصه را بر مخالفان خود تنگ کرد.
با شعلهور کردن آتش ناامنی، او توانست رقبای سیاسی را در قفس «امنیت ملی» گرفتار سازد و از فشار افکار عمومی کاسته، تا پروندههای قضاییاش به حاشیه برود و بار دیگر از بند قانون رهایی یابد. این تاکتیک نه فقط فرار از عدالت، که بازی زیرکانهای برای حفظ قدرت در پیچیدهترین بزنگاههای تاریخ سیاسی تلآویو است.
نتانیاهو در این سناریوی پرتنش، نشان داد که جنگ، فراتر از میدانهای نبرد، عرصهای است برای بقا و بازآرایی قدرت؛ جایی که هر گلوله، سخنی تلخ و هر انفجار، فصلی تازه در کتاب بحرانهای بیپایانش میشود.
حصار سردِ تلآویو بر گرده سرزمینهای اشغالی
از پس پرده تاریخ تا اینک، دکترین پیرامونی رژیم صهیونیستی، همچون حصاری سرد و سفت، بر گرده سرزمینهای اشغالی سنگینی میکند؛ حصاری که ریشه در عقبنشینی تحقیرآمیز حزبالله به شمال رود لیتانی دارد و حالا به نقشهای پیچیده برای محاصره و محاصرهشدن بدل شده است.
کابینه امنیتی تلآویو، با تسلطی تنگاتنگ بر دره اردن، خطوط سرنوشتساز را میان کرانه باختری و اردن، و محور فیلادلفی تا مرزهای خاک غزه، به نیت گشودن فصلی تازه از «منطقههای حائل» ترسیم کرده است. این مناطق که قرار است سپری باشند میان شهرکهای صهیونیستنشین و سرزمینهای عربی، نمایانگر تلاش بیوقفهای است برای دوختن تکههای پارهپاره رژیم به هم.
با فروپاشی حکومت اسد، که چون سنگی در مسیر پیشروی تلآویو بود، این رژیم بیدرنگ و بیاعتنا به معاهدات ۱۹۷۴، گام در خاک سوریه گذاشت و قله حرمون را به چنگ کشید؛ نقطهای استراتژیک که همچنان در قبضه سرد و آهنین صهیونیستها باقی مانده است.
حملات اخیر به مناطق پیرامونی جولان اشغالی، تنها جلوهای از این دکترین سختگیرانه است؛ دکترین کریدور داوود، که همچون طنابی نامرئی اما غیرقابل گسست، قصد دارد حلقه محاصره را تنگتر و تنگتر کند و راه نفس مردم منطقه را در آیندهای نه چندان دور ببندد.
دمیدن بر آتش فرقهگرایی؛ نقشه شوم رژیم صهیونیستی در قلب سوریه
قدرتگیری تحریر شام در سوریه، که با تمام پیچیدگیهای قومی و مذهبیاش یک چالش جدی برای پروژههای استعماری است، عرصهای فراهم کرد تا رژیم صهیونیستی با چشمانی تیزبین و دستانی پنهان، شعلههای فرقهگرایی را دامن بزند و تفرقه را در بافت متکثر سوریه عمیقتر کند.
دستگاههای امنیتی تلآویو که خوب میدانند اقلیتهای مارونی، ارمنی، علوی، کرد و دروزی، ستونهای مقاومت منطقهاند، سرمایهگذاری سنگینی بر ایجاد اختلافات قومی و مذهبی انجام دادهاند تا با تقسیم و تشتت، هرگونه اتحاد و همبستگی را به شکست بکشانند.
گیدئون سعار، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی، پس از حملات نظامی به سوریه، با لحن مکرر و آشنا، آن را بهنام «حفاظت از اقلیت دروزی» جا زد؛ ادعایی که بیش از هر چیز، ترفندی زهرآگین برای توجیه دخالتهای خونین و تفرقهافکنانه است.
وزیر جنگ رژیم، ییسرائیل کاتس، پیشتر با تاکید بر خط قرمزی موهوم در حمایت از کردها و دروزیها، فضای لازم برای مداخله مستقیم و تشدید جنگهای فرقهای در سویدا را مهیا ساخت؛ فرصتی که تلآویو در هجوم به عمق سوریه بیدرنگ از آن بهره برد.
در نهایت، این دمیدن بر آتش فرقهگرایی نه تنها برای نابودی مقاومت، که برای بازنگری نقشه جغرافیایی منطقه است؛ تلاشی که هر بار با مقاومت آهنین مردم سوریه روبهرو شده و شکست را بر دشمن تحمیل کرده است.
بازوان ناپیدای تلآویو؛ پکک و دروزیها؛ مهرههای کلیدی در بازی پیچیده منطقهای
شبهنظامیان کرد در شمال شرق سوریه، شاخه سوری پکک یعنی یپگ، از دیرباز بهعنوان متحدان وفادار رژیم صهیونیستی و آمریکا شناخته میشوند؛ حلقهای حیاتی در دکترین پیرامونی بنگوریون که بر اساس آن، ارتباط با ملتهای غیرعرب، ستون بقا و حیات اسرائیل قلمداد میشود.
با شعلهور شدن جنگ داخلی سوریه، موساد نه فقط در پشت صحنه، بلکه مستقیم وارد میدان شد و با یارگیری هدفمند در میان اقلیتهای دروزی و کرد، مهرههایی برای اجرای نقشههای استراتژیک خود فراهم آورد.
جایگاه منحصربهفرد دروزیها که در چهار منطقه حساس در نزدیکی مرزهای اسرائیل سکونت دارند (درعا، قنیطره، سویدا و ریف دمشق)، همراه با روابط مستحکم دروزیهای ساکن سرزمین اشغالی با تلآویو، فرصتی طلایی برای ارتش صهیونیستی فراهم کرد تا ضمن ایجاد منطقه حائل میان خاک فلسطین اشغالی و سوریه، از کارت دروزیها و کردها در بازیهای آینده منطقهای به نفع خود بهرهبرداری کند.
در همین راستا، تلاشهای رژیم صهیونیستی برای کلید زدن منطقهای عاری از سلاح در جنوب سوریه شدت گرفته است. هشدارهای پیدرپی به تحریر شام درباره حضور و استقرار ادوات سنگین ارتش سوریه در جنوب، نشان از نگرانی عمیق تلآویو از تثبیت قدرت دمشق در این مناطق دارد.
با تثبیت نسبی قدرت مرکزی در استان سویدا، فرصت کمنظیری برای تلآویو مهیا شده تا نقشه حائل استراتژیک خود را پیش ببرد؛ تلاشی که میتواند معادلات آتی منطقه را دگرگون سازد، مشروط بر آنکه مقاومت مردمی و هوشیاری محور مقاومت اجازه چنین رخدادی را بدهد.
نقشه تجزیه؛ پازل خطرناک تلآویو برای فروریختن سوریه
تجزیه سوریه؛ واژهای که در پس پرده حملات و مداخلات نظامی تلآویو به وضوح نقشی کلیدی دارد و میتوان آن را بزرگترین هدف استراتژیک نتانیاهو در نبردهای خونین منطقه دانست. ارتش رژیم صهیونیستی، در سایه حمایت بیدریغ از اقلیتهای قومی و مذهبی، سلاح به دست آنان داده و در مسیر فروپاشی دولت مرکزی، نقشهای پیچیده و حسابشده میچیند.
از نگاه استراتژیستهای تلآویو، ایجاد دولتهای خرد و ضعیف پیرامون سرزمین اشغالی، مانند خانههایی شکننده و آسیبپذیر، بستری امن برای تنفس رژیم در آیندهای پرتنش خواهد بود؛ آنچنان که مزدورانی نظیر دروزیهای تحت فرمان «آنتوان لحد» در جنگ داخلی لبنان، نمونههای زنده این سیاست مخرب به شمار میروند.
تلآویو میکوشد با ممانعت از تشکیل دولت مرکزی مقتدر و تمرکز قدرت در دمشق، با گشودن شکافهای قومی و مذهبی، نقشه تجزیه را عملی کند؛ پروژهای که هرچند پوشیده اما به شکل روزافزونی خود را در صحنه میدانی و دیپلماتیک منطقه نمایان ساخته است.
در این میان، هوشیاری و وحدت ملی سوریه و محور مقاومت، تنها سد محکم در برابر این طرحهای تاریک است که در صورت ناکامی، عواقبی فراتر از سوریه، امنیت و ثبات کل منطقه را تهدید خواهد کرد.
تلآویو در نقش پلیس اجباری غرب آسیا
به نظر بسیاری از ناظران منطقهای، رژیم تلآویو با چراغ سبز بیپرده واشنگتن، گام در راه تبدیل شدن به ژاندارم امنیتی و اقتصادی غرب آسیا نهاده است؛ جایگاهی که نه بر مبنای مشروعیت، که ذیل بهانههای واهی «مبارزه با تروریسم» شکل میگیرد.
حملات اخیر به سوریه، برخلاف رویاروییهای گذشته با محور مقاومت، پیامی صریح برای عربستان و ترکیه دارد: اسرائیل مانع از تبدیل سوریه به منطقه نفوذ هر قدرت رقیب خواهد بود.
در این بازی پیچیده، تلآویو دیگر دنبالگر روند سازش نیست؛ بلکه با پشتوانه حمایت بیدریغ ترامپ، پلیس منطقه شده و خطوط قرمز جاهطلبانه خود را به دولتهای عرب و ترکیه دیکته میکند.
واکنش کُند و منفعلانه این دولتها، راه را برای دخالت مستقیم نظامی اسرائیل در حیاط خلوتشان هموار میکند؛ سناریویی که در آن فشار بر مصر و اردن برای پذیرش فلسطینیان غزه، تنها شروع ماجراست.
این است استراتژی تلآویو؛ در سایه حمایت واشنگتن، با نیروی نظامی پیشقدم شود و با سکوت و انفعال همسایگان، دامنه طمعهایش را فراتر برد؛ دامنهای که دیر یا زود، دود آن به چشم تمام جهان اسلام خواهد رفت.