ویژگیهای یک مدرسه خوب را بشناسید
ندا زمان فشمی – روزنامه اطلاعات| مدرسه در ذهن بسیاری از ما هنوز مکانی برای یادگیری حد استانداردی از دانش و مهارت است که افراد را برای ورود به زندگی اجتماعی طبیعی آماده میکند ولی با وجود...
ندا زمان فشمی – روزنامه اطلاعات| مدرسه در ذهن بسیاری از ما هنوز مکانی برای یادگیری حد استانداردی از دانش و مهارت است که افراد را برای ورود به زندگی اجتماعی طبیعی آماده میکند ولی با وجود تحولات و تغییرات پرشتاب در دنیای امروز، مدرسه را باید نهادی پویا برای تربیت نسلی بدانیم که در مواجهه با تغییرات اجتماعی، فرهنگی، فناورانه و زیستمحیطی، میتواند تصمیمهای خلاقانه و مسئولانه بگیرد. در چنین بستری، رهبری مدرسه نقشی تعیینکننده دارد چرا که باید از چارچوبهای سنتی فراتر رفته و توان پاسخگویی به چالشهای معاصر را داشته باشد.
رهبران آموزشی امروز باید میان ثبات و تحول، نظم و نوآوری و ارزشهای بومی و الزامات جهانی تعادل برقرار کنند. آنها نهتنها مدیران اجرایی، بلکه الهامبخشِ معلمان، دانشآموزان و جامعه محلی هستند. رهبری مدرسه در عصر دگرگونیهای معاصر، به معنای هدایت یادگیری در دنیایی است که در آن تنها امر ثابت، خودِ تغییر است.
اندیشکده دانا با همکاری پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، در نشستی با عنوان «رهبری مدرسه مبتنی بر دگرگونیهای معاصر: چالشها و فرصتها»، تحولات دنیای امروز و تأثیر آن بر مدیریت مدرسه و راهبری یادگیری را بررسی میکند. در همین راستا، دکتر رضا ساکی، دانشیار دانشگاه شهید رجایی، در موضوع بازتعریف مدیریت مدرسه در عصر دگرونیها، مطالبی ارائه کردهاست که شرح آن را میخوانید:
«وارن بنیس»، یکی ازمتفکران بنام که در زمینه رهبری سازمانها صاحب آثار متعددی است، معتقد است که «موفقیت در مدیریت، مستلزم یادگیری با همان سرعتی است که جهان در حال تغییر است.» یعنی اگر مدیریت قرار است موفق باشد، یادگیری باید با همان سرعت روی دادن تغییرات، در جامعه اتفاق بیفتد، در غیر اینصورت، موفقیت از تغییرات جا میماند.
پیشینه شکلگیری مدارس
بر اساس مستندات، شکلگیری مدارس به شکل رسمی و قانونی در محدوده قرن هفدهم شروع شد. در قرن ۱۸ وجود مدارس، به نیاز عصر صنعت تبدیل شد زیرا در این زمان، شهرنشینی اتفاق افتاد که مستلزم برخورداری افراد از سواد و برقراری نظم عمومی و تربیت نیروهای ماهر برای سیستمهای شهری بود. مدارس در این زمان بهتدریج صاحب ساختاری اداری شدند و نظام تربیت معلم هم آرامآرام شکل گرفت و مدارس به سمت گسترش حرکت کردند و تعلیم و تربیتی که قبل از این توسط نهاد دین و خانواده انجام میشد، رسماً به دولتها واگذار شده و مدارس از طرف دولتها بودجه دریافت کردند.
در ایران، مدرسه دارالفنون را اولین مدرسه رسمی میدانند که حدود ۱۷۴ سال پیش، به همت امیرکبیر در تهران تأسیس شد. در حال حاضر، مدارس به عنوان سازمان، بیشترین شمار را در میان سازمانها دارند. بر اساس آمار در ایران حدود ۱۰۰ هزار مدرسه، در هندیک میلیون و ۴۸۹ هزار مدرسه، در انگلیس ۳۰ هزار مدرسه، در امریکا ۱۱۵ هزار مدرسه، در پاکستان ۳۱۳ و در اندونزی ۲۳۶ هزار مدرسه وجود دارد و این بیانگر جایگاه مدرسه در دل جوامع است.
وضع کنونی مدارس
با وجود نظر افرادی چون ایوان ایلیچ در سال ۱۹۷۱ مبنی بر مدرسهزدایی از جامعه به دلیل بیکفایتی مدارس و نیز برخی تحرکات علمی مثل برگزاری نشست «مرگ مدرسه در ایران» در سال ۱۳۹۷ و انتشار مجموعه مقالاتی پیرامون این موضوع، میبینیم که هنوز مدرسه نیمهجانی دارد و بعید است که حتی در عصر فناوری بتوان از مرگ مدرسه سخن گفت. به گمان من چنین اتفاقی نخواهد افتاد، بلکه مدرسه دچار تغییرات اساسی خواهد شد.
در عصر دگرگونیها، مدرسه با چالشهای متعددی روبروست و دیگر نمیتواند همان نهاد صد سال پیش باشد. باید در ابتدا ویژگیهای مدرسه دنیای امروز را بشناسیم و مدارس را بر اساس اقتضائات نظام جدید در دنیا بسازیم. چالشهایی که امروز مدارس با آنها روبرو هستند، بقا و ادامه حیات آنها را به خطر انداختهاست.
مدرسه نمیتواند به راحتی از شر فشارهای محیطی خلاص شود. بسیاری از مدرسهها متعلق به زمانه کنونی نیستند و در مسیر همراهی با دگرگونیهای عصر حاضر، خسته و درمانده شدهاند، نمیتوانند خودشان را با تغییرات تطبیق دهند و پذیرش هر گونه تحول را کنار گذاشتهاند.
مدرسهها هنوز امکان بازیابی خود را دارند و میتوانند خود را متحول کنند. در حال حاضر و با توجه به تغییرات رویداده در نظام اجتماعی، محصول مدارس برای دانشآموزان بسیار اندک است؛ یعنی دانشآموزی که ۱۲ سال از عمر خود را در مدرسه میگذراند، دریافتی ناچیزی دارد. این مشکل خود را در نتایج آزمونهایی مثل تیمز و پرلز یا در میانگین نمراتشان در آزمونهای نهایی نشان میدهد.
در حال حاضر شاهد ترک تحصیل بسیاری از دانشآموزان هستیم زیرا آنها میبینند که انتظاراتشان در مدرسه برآورده نمیشود. آنهایی هم که در مدرسه میمانند، فعالیت و عاملیت ندارند و فقط صبوری و اطاعات میکنند تا مدرک بگیرند؛ گرچه مدرک هم دیگر خیلی اهمیت ندارد و مدرکفروشی، آشکارا انجام میشود.
راهکار پیشنهادی: نظام باز با رفتار طبیعی-اجتماعی
برای عبور از این بحران، باید بر اساس نظریهها و تحولات علمی ناترازیهای مدرسه را پیدا کنیم و با توجه به دیدگاهها و تغییر و تحولات علمی، وضعیت کنونی مدرسههای خودمان را ارزیابی کنیم. من این تغییرات را بر اساس نگاه ریچارد اسکات، کسی که در حوزه طبقهبندی تحولات نظری در عرصه سازمان و مدیریت جزو بهترینهاست، مطرح میکنم. اسکات سیستمها را باز یا بسته میداند و برای هر کدام، نوعی از رفتار، شامل رفتار عقلانی و رفتار طبیعی- اجتماعی، درنظر میگیرد. قصد من آن است که این چهار نوع سیستم را بر مدیریت آموزشی منطبق کنم.
اولین سیستم، نظام بسته دارای رفتار عقلایی است که در سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ وجود داشت. در این مسیر فکری، سازمانها، به دنبال حداکثر کارایی، استانداردسازی و رسیدن به اهداف بر اساس ضوابط و مقررات روشن هستند. در این سیستمها، تأکید بر بعد ساختاری (در مقابل بعد شخصی یا انسانی) است.
بعد ساختاری در پی محقق کردن انتظارات سازمانی و بعد شخصی هم به دنبال تحقق انتظارات فردی است. هنر مدیریت، برقراری تعامل بین این دو بعد است و یک مدیر باید بتواند رابطه خوبی بین بعد رسمی و بعد انسانی برقرار کند. مدرسه در این سیستم، یک سازمان رسمی است که میخواهد یکسانسازی کند و دانشآموزان را بر اساس برنامه استاندارد، به اهداف مورد نظر برساند و مدیر هم نقش ناظر و کنترلگر را دارد و باید ایرادات و مشکلات احتمالی را با نظارت برطرف کند. در این سیستم، نگاه به مدرسه، کارخانهای است. من زمانی در یک سخنرانی گفته بودم که آموزش و پرورش در یک سال یک میلیون و ۲۵۰ هزار نفر مردودی داشتهاست.
خبر این سخنرانی مسئولان را آشفته کرده بود و حتی وزیر آموزش و پرورش وقت هم آن را رد کرد اما بعد که ما آمار ارائه کردیم، گفتند که مدرسه هم مثل کارخانه است و همانطور که هر کارخانهای ضایعات دارد، این مردودیها هم ضایعات آموزش و پرورش هستند.
سیستم دوم، نظام بسته با رفتار اجتماعی یا پارادایم انسانی- اجتماعی است که از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در سازمانها وجود داشت. در این سیستم، سازمان همچنان بسته است اما، متأثر از مطالعات التون مایو که در سازمانها جنبش روابط انسانی را راه انداخت، ارتباطات انسانی در آن برجسته میشود. به این ترتیب یک تمایل جدی برای توجه بعد انسانی در سازمانها شکل گرفت و از نگاه ساختاری و رسمی در مدل کلاسیک، به یک دیدگاه انسانی و مناسب احوال انسانها رسیدیم. بر اساس دیدگاه، انسانها موجود صرفاً عقلانی نیستند بلکه عواطف و احساسات دارند. در مدیریت آموزشی هم مدیر، به عنوان رهبر انسانی درنظر گرفته میشود، ارتباطات انسانی در مدرسه تقویت میشود، مشارکت، رضایت و انگیزش هم وارد نظام آموزشی میشود.
سیستم سوم، نظام باز با رفتار عقلانی است. در اینجا سازمان همچنان عقلایی عمل میکند، تابع مقررات است و میداند که باید استانداردها را رعایت کند و البته تعاملش را با محیط بیرونی آغاز میکند. در این سیستم شاهدیم که سازمانها انعطافپذیر میشوند زیرا برای بقای خود باید با محیط در ارتباط باشند. در این دوره نظریه سیستمها را وارد نظام مدیریت کردند و در نتیجه، تحلیل مسائل مدیریت در آموزش و پرورش دچار تحول شد. در این دیدگاه، مدرسه به عنوان بخشی از یک سیستم بزرگتر، شامل جامعه، دولت، اقتصاد و فرهنگ در نظر گرفته میشود.
سیستم چهارم، نظام باز با رفتار طبیعی-اجتماعی است که امواج آن از دهه ۱۹۷۰ آغاز شد و تاکنون محیطهای آموزشی را درنوردیده و تغییرات جدی را در این نظامها ایجاد کردهاست. در این مرحله، شاهد اوج تحول در دیدگاههای نظری مدیریت و مدیریت آموزشی هستیم و سازمانها هم چارچوبهای خود را در این عرصه بازتعریف میکنند. در نظام چهارم، سازمان نه موجودی ماشینی و عقلانی، بلکه سیستمی زنده، پویا، اجتماعی و یادگیرنده است که تعاملات برجستهای با محیط بیرون دارد.
در این عرصه تمرکز عمدتاً از کارایی، استانداردسازی و ساختارسازی به سمت یادگیری و فرهنگ حرکت میکند. این دو عنصر، مؤلفههای اصلی این دوره هستند. نظریههای سازمان یادگیرنده پیترسنگه در این زمان (حدد سال ۱۹۸۰) مطرح شد. از این زمان به بعد مدارس یادگیرنده جایگاه خود را پیدا کردند و تأکید بر قواعد و ساختارهای محکم، جای خود را به مفاهیمی چون یادگیری، فرهنگ، ساختارهای منعطف، پیشبینیناپذیری سیستم، دیدگاه آشوب، تکثر و انسانشناسی سازمانی دادند و توجه به ارزشها و مشروعیت اجتماعی بسیار برجسته شد. در این دوره، این ایده که سازمانها عقلایی عمل میکنند کاملا به چالش کشیده شد و سازمانها دارای هویت فرهنگی- تفسیری شدند، به این معنا که واقعیت سازمانی، برساخته ذهن انسانی است که عاملیت دارد نه یک امر عینی و از پیش دادهشده.
اگر این سیستم چهارم را بر نظام آموزش و پرورش منطبق کنیم، بحث مدرسه یادگیرنده مطرح میشود و رهبری تحولی، اخلاقی و فرهنگی جایگاه اساسی پیدا میکنند. مدرسه خوب در این دوران، مدرسهای است که با فرهنگ یادگیری، مسئولیتپذیری، عدالت و هویت جمعی عمل میکند و مدیر خوب، مدیری است که تعامل خوبی با محیط دارد، در مدرسه گفتمانسازی میکند و بر تولید معنا تأکید دارد نه بر کنترل.
در این نظام، مدرسه نهتنها نهادی برای انتقال دانش، بلکه مکانی برای رشد انسان، یادگیری و توسعه فرهنگی است. مدرسه سیستمی باز است که با محیط خود تعامل آشکار دارد. بین یادگیری در مدرسه با یادگیری از محیط و منابعی به غیر از مدرسه، مرز بسیاری کمرنگی وجود دارد و محیط یادگیری شامل پیوند یادگیری در مدرسه با محیط یادگیری بزرگتر؛ یعنی جامعه و پیرامون است.
به همین ترتیب است که طراحی و اجرای برنامههای درسی استاندارد و یکسان برای همه، دیگر بیمعنا است و ما نمیتوانیم به دنبال یکسانسازی و یک برنامه متمرکز برای همه باشیم. مدرسه رفتاری طبیعی و اجتماعی دارد چون تصمیمگیری و یادگیری در شبکهای از انسانها و دادهها، همراه با گفتمان اتفاق میافتد و گفتمانسازی عنصر اساسی است.
مدرسه پویا، یادگیرنده و بازاندیش است و با دادهها و بازخوردهایی که دریافت میکند، دائما مسیرش را تغییر میدهد و به سمت تحول و رشد حرکت میکند.
