مدرکگرایی؛ آتش خاموشی که دانشگاه و دانشجو را میبلعد
سید مسعود رضوی – ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات| التحصیل، عنوان کتاب یکی از شاگردان برجسته شیخ الرئیس ابوعلی سینا فیلسوف نامی وطن ماست. او در کنار جوزجانی، یاد استاد را زنده نگاه داشته و سنت...
سید مسعود رضوی – ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات| التحصیل، عنوان کتاب یکی از شاگردان برجسته شیخ الرئیس ابوعلی سینا فیلسوف نامی وطن ماست. او در کنار جوزجانی، یاد استاد را زنده نگاه داشته و سنت فلسفی ابنسینا را حفظ کرده و گسترش داده است. نام مؤلف التحصیل (یا: التحصیلات) بهمنیار است و اسم کامل او ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاه سالاری، و اصلاً اهل آذربایجان، از خاندان سالاریان دیلمی بوده است.
باری، بهمنیار در اواخر قرن ۴ و اوایل سده ۵ هجری قمری میزیسته و وفاتش در ۴۴۶ رخ داده است. بیگمان او برجستهترین شاگرد بوعلی بوده و در حفظ و پربار کردن حکمت سینوی نقش بسیار مهم ایفا کرده است. او مکتب مشاء را که تداوم فلسفه یونان در فرهنگ ایرانی و اسلامی بوده، تداوم بخشید، شیخ الرئیس همیشه او را میستود و در نامهها و آثارش بزرگ و گرامی میداشت.
یک اثر مهم ابنسینا به نام المباحثات، در پاسخ پرسشهای بهمنیار تحریر شده است. البته بهمنیار کتابهای دیگر هم داشت، از جمله دو رساله؛ یکی در مراتب موجودات، و دیگری در موضوع معروف به مابعدالطبیعه؛ این دو اثر به آلمانی و انگلیسی هم ترجمه شده است. بهمنیار برخی کتب استاد خود را گردآوری کرده که کتاب تعلیقات ابنسینا از همه مهمتر است. بعد از بوعلی، او چراغ حکمت سینوی را فروزان نگاه داشت و شاگردان تازه تربیت کرد. ابوالعباس لوکری شاگرد بهمینار است که کتاب بیان الحق را در توضیح حکمت ابنسینا تألیف کرد. با این همه، التحصیل و نام بهمنیار، در تاریخ فلسفه ایران در کنار هم درخشش گرفت.
التحصیل یک دوره فلسفه کلاسیک به زبان رسمی آن روزگار، یعنی عربی است و چکیده سه کتاب مهم بوعلی در حکمت محسوب میشود: شفا، نجات و دانشنامه علایی. دانشور نامدار مرحوم استاد مرتضی مطهری، اصل کتاب التحصیل را با تحقیق و کوشش و پژوهش بسیار خوب، آماده کرد و دانشگاه تهران آن را منتشر کرده است. یک برگردان عالی فارسی کهن نیز به اهتمام مرحومان شیخ عبدالله نورانی و محمدتقی دانشپژوه به نام جام جهان نمای (ترجمه التحصیل) تصحیح و چاپ شده است. روح جملگی شاد باد.
حالا که سخن از بهمنیار و استاد فیلسوف یگانهاش ابوعلی سینا رفت، بد نیست داستانی را هم نقل کنم که در حاشیه تاریخ و ذهن قدما ثبت شده، تا آشنایی و قرابت بوعلی و بهمنیار را به منشاء و ریشهای برساند! گویند روزی ابن سینا در بازار همدان راه میرفت تا به دکان آهنگری رسید. در آنجا کودکی را دید که مقداری آتش از آهنگر میخواهد ولی ظرف و وسیلهای همراه کودکان برای بردن آتش نیست. کودک که همان بهمنیار است، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و کف دست خود ریخت، سپس رو به آهنگر کرد و گفت: آتش را بگذار بر کف دستم! ابن سینا از ابداع هوشمندانه پسرک شگفت زده شد. نامش را پرسید… این قصه را سرآغاز آشنایی و شاگردی بهمنیار نزد حکیم نامدار حکمت مشاء، شیخ الرئیس ابوعلی سینا دانستهاند. شاید حصهای از حقیقت در این روایت باشد و یا این که همانند حکایات و داستانهای فراوان که عوام الناس گرداگرد چهره و علم و تجربههای ابن سینا ساخته و پرداختهاند، روایتی دیگر افزوده باشد. با این همه، تردیدی در نبوغ و کوشش و بزرگی بهمنیار نیست.
اما عنوان تحصیل یا التحصیل، دارای ایهام و ذوالمعنی است. هم به معنای اکتساب و به دست آوردن است، هم درس خواندن و یاد گرفتن در معنای کلاسیک و مشخصاً در همان معنایی که امروز از آن میفهمیم. کتاب التحصیل، یادآور دوران درخشان علم و فرهنگ در وطن گرامی ماست.
سرزمین مادری و زبان فارسی که دانشنامه علایی و ترجمه التحصیل و اساس الاقتباس و مصنفات باباافضل دارد و غیر از ادبیات بیمرز و تمام نشدنی آن، مصطلحات فلسفی عمیق و درجه یک را بازتولید کرده است، شایسته درخششی تازه و تداومی درست و بخردانه در سنتهای علمی است.
رابطه استاد ـ شاگردی و گسترش دانش نزد کسانی چون ابوالعباس ایرانشهری، فارابی، ابنسینا، بهمنیار، لوکری، افضل، خواجه نصیرالدین توسی تا فیلسوفان مکتب اصفهان میرداماد و صدرالمتألهین و شاگردان حکمت متعالیه تا ملاهادی سبزواری و سپس استادان و حکمای مکتب تهران که تعداد پرشمار آنها را به زحمت میتوان فهرست و سیاهه کرد. از پی این ادوار طولانی که اگر تاریخ خوانده باشیم، میبینیم که چگونه چراغ و مشعل معرفت و دانش را از دل توفانها و امواج سهمگین گذراندهاند، ناگهان به دوران معاصر میرسیم. از مشروطه و عصر پهلویها تا انقلاب و قریب نیم قرن جمهوری اسلامی ایران.
حکایت «تحصیل» و اکتساب و گسترش علوم و پژوهش و تألیف در دوران اخیر، از یک امید بزرگ در دو شاخه حوزوی و دانشگاهی آغاز شد و به نقطهها و منازلی رسید که جز با نقدهای تند و صریح نمیتوان بدان پرداخت. درباره حوزههای علمیه با متخصصان و بزرگان شایستهای در این عرصه که آگاهی دقیق دارند، گفتگو خواهیم کرد و به فضل خداوند یگانه، در شمارههای بعد منتشر میکنیم.
اما در مورد دانشگاه و پژوهش و تحصیل در آموزش عالی، خاصه دورههای کارشناسی ارشد و دکتری ـ و اخیراً پست دکتری و فوق دکترا و … ـ که خدا میداند چه صیغهای است؟ شاید بعداً مافوق فوق دکترا هم بر آن افزوده شود! دو هفته پیش همراه چند تن از اعزه و اهل فضل، خدمت دکتر عزتالله فولادوند بودم که خداوند سلامتش بدارد و از بیماریها مصون فرماید. ایشان درباره فوق تخصص و فوق دکترا میگویند، یعنی فاقد تخصص و پرت از دکتری، زیرا اگر کسی تخصصی دارد که تحت تخصص و دارای آن است، فوق آن یعنی خارج از آن، و نیز آن که رساله دکتری نوشته، صاحب نظر است و مجتهد در رشته خود، اما فوق آن، یعنی بیرون از موضوع و اجتهاد …
بحث دکتر فولادوند البته لغوی هم نیست، ذکر یک سوء تعبیر است که باید به درستی جایگاهش مشخص شود و چنین سهلانگارانه، عنوانگذاری و این همه قصهها و پرت و پلاهای غولآسا در شاهراه علم ساخته و پرداخته نشود و به خورد عوام هم داده نشود؛ مثلاً تابلوی پزشک متخصصی را میخوانی و از وحشت دو سه قدم عقب میروی: فوق تخصص غدد!؟ یکی نیست بپرسد، تخصص و تجربه و داشتن دانش که فوق و مافوق ندارد. فینفسه ارزشمند و بلکه بالاترین ارزشهاست! چرا باید صفتهای تفضیلی و قیدهای غریب و تفضیلی برای ارجاع یا تمیز و شناسایی بدان داده شود؟ آیا این امتیاز است یا پیرایه؟ آخرش به کجا میانجامد؟ آیا بعدی میخواهد فوق فوق تخصص بگیرد و بعدی به ضریب سه و چهار و … ، بگذریم!
دکتر قائم مقامی استاد برجسته و عضو فرهنگستان زبان و ادب پارسی در یادداشتی نوشته: «چند سال پیش دوستی گفت فلانی، مملکت ما مملکت غیر علمی نیست؛ مملکت ضد علم است. بعد چند کلمه گفت و گفت زیادی جوش نزن. همین است که هست. گفت دانشگاه به دنبال معلم خوب نیست. این را در شیوهٔ جذب استادان جدید و در معامله با معلمان واقعی خود خوب نشان داده. به دنبال تربیت دانشجوی خوب هم ظاهراً نیست؛ بیشتر عقب دانشجوی بیشتر است. دنبال علم هم به آن معنی نیست؛ دنبال “مقالهٔ علمی-پژوهشی” است. دنبال کتاب خوب هم نیست؛ عقب کتابی است که در صفحهٔ شناسنامهاش روبهروی اسم مؤلف یا منتحل داخل کمانک نوشته باشد عضو هیأت علمی فلان دانشگاه. چند شاهد و دلیل هم برایم آورد… »
اما حالا میرسیم به دانشگاه و اصل موضوعی که قرار است درباره آن سخن بگوییم و قرار است در هفتههای بعد هم ادامه یابد، زیرا جزئیات و پیشنهادهایی هم هست. مدرکگرایی، خاصه در دوره پژوهش عالی (فوق لیسانس و دکتری) کار را به جایی رسانده که برخی از بزرگ آشپزهای وزارتی و دانشگاهی هم فهمیدهاند آش چقدر شور شده است! تورم رساله، تورم مدرک، تورم دانشجویان کم و بیسواد، تورم استادان با لقب دکتر و فوقتخصص ولی بیاثر و فاقد ریشه و معرفت و تجارب علمی.
اصلاً توهین و وهنی در این نوشته نیست. من خود شیفته و فرزند دانشگاه بوده و هستم و دانشکده ادبیات را معبد فضیلت و دانش و فهم و پرستش و نیایش خود میدانم. ولی ناگزیرم از تندترین الفاظ استفاده کنم که یک دو مورد از خطا و عزای دانشگاههای موجود و گروههای علمی تهی از دانش را وصف کرده و بازی مدرکگرایی و ارائه مقاله و پروپوزال و اعطای جوایز و القاب و مقامات و اشغال کرسیهای درس و موضوعات مهم را مورد نقد و پرسش قرار دهم. با این مقدمات، ناچار از مقالات و اظهارنظرهای استادان نامدار درگذشته و بزرگانی که حاضر هستند نیز باید نقل قول بیاورم و میآورم. اما سرفصل مسائل و مصائب که قرار است بدان بپردازیم:
۱ـ هدف و اهمیت دانشگاه
۲ـ نظام دانشگاهی و سلسله مراتب؛ اندر مزایا و مضار انقلاب فرهنگی
۳ـ گزینش، انتصاب و انتساب استادان و رؤسای دانشگاه: انقلاب فرهنگی و سیاستزدایی، یا برعکس؟
۴ـ مدرکگرایی؛ دکترا یعنی چه؟
۵ـ وضع خاص و حاد علوم انسانی
۶ـ پژوهش، رساله، مقاله و کثرت مؤلفان
۷ـ مجلات دارای امتیاز، امتیازها و ستارههای ناشناخته!؟
۸ـ دکتر در علوم انسانی به چه کسی گفته میشود؟ آیا دانشگاهها مدرک میفروشند؟
۹ـ فروش پروپوزال، مقاله علمی ـ پژوهشی و رسالههای فوقلیسانس و دکتری در خیابان و در شبکه های مجازی!
۱۰ـ نظام سهمیههای آموزش عالی؛ یک فاجعه تمام عیار
۱۱ـ بهرهکشی از دانشجو، و نابودسازی استعدادهای واقعی و بالقوه
۱۲ـ پناه بردن به پژوهش و علم در خارج دانشگاه
۱۳ـ همه دکتر شدهاند و دکترا دارند، القاب دانشگاهی را یا خریدهاند و یا سهمیه گرفتهاند و یا برایشان چیزی ساختهاند؟ این همه دکتر به چه کار میآید؟
۱۴ـ چه باید کرد؟ چه میتوان کرد؟ چگونه مقاله یا رساله یا دکترهای قلابی را از واقعی تشخیص دهیم!
این پرسشها مطرح است و من شخصاً بدان میاندیشم، خواهم کوشید همه یا برخی از آنها را مورد بحث قرار دهم و در شمارههای بعد بدون مجامله و ابهام، نکاتی را به اشتراک بگذارم. ولی پیش از آن و در کنار آن، نقدهای بزرگان و اهل فضل را هم باید بخوانیم که تعدادی از آنها را در همین شماره و شمارههای بعد میخوانیم و خواهیم خواند.
دست استمداد خود را برای تشریح وضع بحرانی آموزش عالی به سوی دانایان و دانشگاهیان دلسوز و استادان صاحب فضل دراز می کنم. بادا که چراغی افروخته شود !
