در طنازیها نباید از خطوط قرمز عبور کرد
مینا حیدری – ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات|طنز، این هنر دیرینه خنداندن و به فکر فرو بردن، همواره ابزاری قدرتمند برای نقد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است اما آیا این چوب جادویی میتواند به هر...
مینا حیدری – ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات|طنز، این هنر دیرینه خنداندن و به فکر فرو بردن، همواره ابزاری قدرتمند برای نقد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است اما آیا این چوب جادویی میتواند به هر دری بزند و هر تابویی را بشکند؟ این پرسشی است که نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان همواره بحثبرانگیز بوده و واکنشهای متفاوتی برانگیخته است؛ از کارتونهای سیاسی «شارلی ابدو» در غرب که گاه مرزهای طنز و توهین را جابهجا کردهاند تا استندآپهای کمدینهای نامآور جهانی که محدودیتها را به چالش میکشند.
در ایران نیز از قرنها پیش این سنت رواج داشت و برای نمونه، عبید زاکانی، حتی فردوسی بزرگ را دستمایه شوخی قرار داده بود. طنز تا امروز، با کمدینهای نسل جدید و موج شوخیهای مجازی، همچنان حضوری پررنگ و گاه پرچالش داشته است.
در این میان، طنزپردازان ایرانی، خود را تا کجا مجاز به شوخی میدانند؟ آیا میتوان با اساطیر ملی که ریشههای عمیقی در هویت فرهنگی ما دارند آزادانه شوخی کرد یا فجایع طبیعی و درد و رنج انسانها را دستمایه خنده قرار داد؟ آیا جامعه امروز ایران، همانقدر که در گذشته با شوخی کنار آمده، شوخی با نمادهای ملی را میپذیرد؟ و مردم ایران، این مخاطبان تیزبین و حساس که از یکسو طنز را دوست دارند و از سوی دیگر به ارزشهایشان عمیقا پایبندند، چه واکنشی به این مرزشکنیها نشان میدهند؟
احسان رضایی، روزنامهنگار و منتقد ادبی و نویسنده کتاب طنز «باغ وحش اساطیر» در این زمینه میگوید باید اجازه داد هر فرد نظرش را بیان کند و سپس مخاطبان، درست یا نادرست بودن آن را ارزیابی کنند.
*آیا در چارچوب طنز میتوان با هر موضوعی، از جمله میراث و مفاخر ملی، شوخی کرد؟
بهگمان من میتوانیم از دو زاویه به این پرسش نگاه کنیم. از یکسو، اینکه صحبت درباره آثار کهن و ارزشمند زبان فارسی مانند شاهنامه، محدود به گروه یا قشر خاصی نباشد، اتفاقی مثبت است. من این رویکرد را نکوهیده نمیدانم، زیرا نشان میدهد شاهنامه، با وجود برداشتها و نگاههای گوناگون، همچنان در ذهن و زبان ایرانیان بهویژه نسل جوان، زنده و جاری است و این خود مایه امیدواری میشود.
از طرف دیگر فارسی، زبانی زنده و پویاست که دستکم هزار سال است آفرینش آثار ادبی در آن ادامه دارد. فارسی نو یا فارسی دری، پیش از آنکه به مرحله خلق آثار مکتوب برسد، قرنها در گفتار مردم رایج بوده و وقتی به قرن چهارم هجری میرسیم، آثار مکتوب متعددی از آن بهجا مانده که با وجود گذر زمان همچنان برای ما قابل فهم است.
در این میان به چند نکته باید توجه داشت، هرچند هر زبان زندهای در طول زمان، دستخوش دگرگونی میشود، فارسی چنان پیوستگی دارد که ما امروز میتوانیم با متون هزار سال پیش خود ارتباط مستقیم برقرار کنیم. این در حالی است که برای نمونه، یک جوان تحصیلکرده انگلیسیزبان نمیتواند متون شکسپیر را که تنها حدود چهارصد سال قدمت دارند، بیواسطه بخواند و ناچار است از نسخههای بازنویسیشده کمک بگیرد. سادهترین مثال در این زمینه واژه «You» به معنی شماست که در زمان شکسپیر به صورت «Thou» نوشته میشد. چنین تغییرات گستردهای در زبان انگلیسی باعث میشود خواندن متن اصلی شکسپیر برای مخاطب امروزی دشوار باشد؛ درحالیکه زبان فارسی، با وجود یک هزاره تغییر، همچنان پیوندی زنده و قابل فهم را با گذشتهاش حفظ کرده است.
*درباره نوع ارتباط نسل امروز با آثار کهن و همچنین چالشهای شبکههای اجتماعی توضیح دهید.
اینکه میتوانیم با آثاری که هزار سال پیش آفریده شدهاند ارتباط برقرار کنیم، در نوع خودش شگفتانگیز است. البته این ارتباط برای همه یکسان نیست؛ یکی با این متون شوخی میکند، دیگری به شگفتی و تحسین میرسد، یکی به نقد میپردازد و دیگری از آن پند میگیرد. بهنظر من این گفتگوها در مجموع بسیار ارزشمند است. امکان دارد کسی با متنی کهن شوخی کند و من آن را ناپسند بدانم و به آن اعتراض کنم اما اصلِ ماجرا این است که او به سراغ آن متن رفته و این خودش نشانه تداوم ارتباط ما با میراث ادبیمان است.
از طرف دیگر، شبکههای اجتماعی امکان چندصدایی را فراهم کردهاند. در این فضا، هر پست یا نظر میتواند لایکها و واکنشهایی در پی داشته باشد که گاه توهمی خوشایند اما کاذب در فرد ایجاد میکند و فرد خودش را دانا، بامزه یا بسیار موردتوجه میپندارد. به همین دلیل به نوعی «اخلاق اینترنتی» یا «اخلاق شبکههای اجتماعی» نیازمندیم. طبیعتا جامعه هنوز در حال یادگیری شیوههای درست استفاده از شبکههای اجتماعی است.
باور دارم با شکلگیری این اخلاق، بسیاری از مشکلات کنونی نیز برطرف خواهد شد. از این منظر، ماجرا هم جنبه مثبت دارد و هم با چالشهایی روبهروست که باید برای آن چارهاندیشی کرد.
*آیا امکان دارد که ناآشنایی با آثار کهن، باعث شوخیهای نادرست با آنها شود؟ به بیان دیگر، آیا میتوان گفت کسی که به شیوهای نامناسب با شاهنامه شوخی میکند، درواقع ارتباط عمیقی با این اثر برقرار نکرده است؟
در این زمینه نمیتوان نیتخوانی کرد. همین که افراد به آثار مهم ادبیات فارسی رجوع میکنند، بیانگر پویایی زبان است. در زبان فارسی همواره پیشنهادهای زبانی تازه مطرح میشود، برخی واژگان کهن، معانی جدید پیدا میکنند و برخی واژههای نو ساخته میشوند. گاهی همین دگرگونیها باعث میشود نتوانیم بیواسطه با متون قدیمی ارتباط بگیریم و دقیقا در همینجاست که به یک «راهنما» نیاز داریم.
برای مثال، واژه «خِنگ» که امروز به معنی آدم نادان یا کمعقل به کار میرود، در شاهنامه فردوسی به معنای اسب است. بعدها معنای جدیدی بر این واژه کهن سوار شده و اکنون بیشتر از همین معنای تازه استفاده میکنیم. حالا اگر کسی بیراهنما شاهنامه را باز کند و بخواند، ممکن است با خود بگوید «چرا با آدمهای کمهوش اینقدر بد رفتار میشده و حتی از آنها سواری میگرفتند؟» این همان «ارتباط نگرفتن اولیه» است که ما را به راهنما محتاج میکند.
فرض کنید همه ما بتوانیم یک مسیر کوهنوردی ساده را از راهی که پیشتر کوبیده شده است برویم و بگوییم «کاری ندارد، همان راهی را که دیگران رفتهاند من هم میروم». این شیوه تا حدی میتواند کمککننده باشد، اما برای صعود به قلههای مرتفعتر مثل دماوند، حتما به راهنما نیاز داریم، چون گردنههای سخت و مسیرهای دشوار در پیش است. ارتباط گرفتن با متون کهن نیز چنین شرایطی دارد؛ این کار «تخصص» است و نیاز به کمک گرفتن از اهل فن دارد تا زمانی که خودمان آن مهارت را به دست بیاوریم.
مثال میزنم، چند وقت پیش خانم «زینب موسوی» در ویدئویی با آثار فردوسی شوخی کرد که به مذاق بسیاری از ایرانیان خوش نیامد. او در این ویدئو میگوید فردوسی داستانهایش را «اسپویل» میکند، یعنی از همان آغاز، پایانشان را لو میدهد. این کار در سنت ادبی ایران و جهان نهتنها ایراد نیست، بلکه یک صنعت ادبی به نام «براعت استهلال» به شمار میآید که در عربی به معنای گشتن دنبال ماه در شب آخر ماه قمری به کار میرود که هلال ماه بسیار نازک است؛ یعنی شاعر در همان آغاز کار، دست شما را میگیرد و به جایی میبرد که درخشش روایتش را ببینید. نه فقط در میان ایرانیان که در ادبیات جهان هم همین است، در «ایلیاد و اودیسه» هومر، در آغاز هر سرود، خلاصه داستان آمده است.
نویسندگان و شاعران کهن با اطمینان از توانایی هنری خود، در آغاز آثارشان از شیوه «براعت استهلال» استفاده میکردند و میگفتند من از همان ابتدا روشن میکنم ماجرا از چه قرار است، اما اگر ادامه ندهی، به زیان توست. این سنت در بسیاری از آثار دیگر نیز بهروشنی دیده میشود؛ میگویند ۱۸ بیت آغازین مثنوی مولانا، چکیده تمام کتاب است و همان ۱۸ بیت هم در این یک بیت خلاصه شده:
بشنو از نـی چـون حکـایـت مـیکنـد از جـدایـیهـا شکـایــت مـیکنــد
این بیت میگوید تمام کتاب در باب شکایت از جدایی از باغ بهشت و جوار الهی است.
نمونههای دیگر نیز فراوان است. نظامی گنجوی در آغاز هر منظومه، مناجاتی آورده که شاهکار زبان فارسی است. همین مناجاتها سرشار از کدهای داستانند. شعر معروف «ای نام تو بهترین سرآغاز/ بینام تو نامه کی کنم باز» در ابتدای لیلی و مجنون آمده است. در ادامه همین مناجات، نظامی میگوید:
ای هـرچـه رمیــده وارمـیـــده در کـن فیکـون تـو آفریــــده
مقصود از رمیده، مجنون است و آرمیده، ابنسلام که با لیلی ازدواج میکند. وقتی قصه را بخوانید، میبینید او از همان آغاز، صفات شخصیتهای داستان را در دعاهایش گنجانده است.
شگفتانگیزتر، آن جا و آن اثری است که یک داستان منسجم ندارد؛ مثل دیوان حافظ. دیوان حافظ مجموعهای از غزلهاست که به ظاهر به هم ارتباطی ندارند. سنت مرتبکردن دیوانهای شعر فارسی بر اساس حروف قافیه است. ابتدا الفها را دستهبندی میکنیم، سپس به سراغ حرف قبلی قافیه میرویم که «ب» است و «با»ها را در نظر میگیریم و پس از آن، «تا»ها دستهبندی میشوند. با این حال، غزل ابتدایی دیوان حافظ با «ها» شروع شده و همان غزلی که همه میشناسند:
الا یـا ایهـا الساقـی ادر کـأسـا و نـاولـها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
این غزل در آغاز دیوان حافظ قرار گرفته است، زیرا چکیده و در واقع خلاصه کل دیوان بهشمار میآید. حافظ به مخاطبش میگوید اگر همه غزلهای مرا نخوانی، اشکالی ندارد؛ زیرا همان بیت نخست، عصاره این غزل و بهنوعی خلاصه تمام دیوان است. این کتاب درباره دشواریهای راه عشق است. اگر این مضمون را نمیپسندی، میتوانی دیوان دیگری انتخاب کنی، زیرا من از همان ابتدا مضمون اصلی را آشکار کردهام.
نویسندگان و شاعران کهن با اعتماد به هنر خود با این شیوه میگفتند که صرفا قصه مهم نیست، بلکه شیوه روایت و ظرایفی که در مسیر بیان میشود ارزش دارد و اگر این کتاب را نخوانی متضرر خواهی شد. بنابراین زمانی که میپرسیم چرا اسپویل میکنی، در واقع با نوعی عدم ارتباط مستقیم مواجهیم که نیازمند همراهی یا هدایت یک استاد است تا مخاطب بتواند متن را بهدرستی درک کند.
خواندن ادبیات هم مانند هر مهارت دیگری است. من اگر بخواهم بافندگی یاد بگیرم، میتوانم کتابهایی را که در این زمینه هستند مطالعه کنم و برخی اصول را بیاموزم اما با وجود یک استاد در کنارم، اشتباهاتم کمتر خواهد شد و کارم با کیفیت بالاتری پیش خواهد رفت. هر مهارتی همینگونه است.
*آیا همه میتوانند با هر اسطورهای شوخی کنند؟
من ترجیح میدهم همه مردم با این میراث عظیم فکری و ملی درگیر باشند، با این حال، واقعیت آن است که گاهی سطح بحثها و گفتگوها تنزل مییابد. زمانی ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد با هم جدل میکردند، اما امروز هرکسی بدون تخصص در هر زمینهای ورود میکند و بهنظر میرسد سطح مباحث بهکلی پایین آمده است.
*وقتی با میراث ادبی، برخورد ناپسندی میشود آیا باید رواداری داشت یا واکنش نشان داد؟
بهنظر من باید اجازه داد هر فرد نظر خود را بیان کند و سپس مخاطبان، درست یا نادرست بودن آن را ارزیابی کنند. این رویکرد از زمان فردوسی رایج بود، زیرا برخی از افراد به دلایل مختلف از آثار او خوششان نمیآمد؛ مثلا تصور میکردند فردوسی قصد دارد اندیشهای سیاسی را ترویج کند که با دیدگاههای سیاسیشان سازگار نیست یا فکر میکردند او بخشی از تاریخ ایران را برجسته میکند که با بخشهای دیگر موردعلاقه آنها مطابقت ندارد.
بنابراین به فردوسی ایراد میگرفتند، مثلا امیر معزی نیشابوری، از شاعران اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم، یعنی صد سال بعد از فردوسی آمده و گفته:
من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ
از کجـا آورد و بیهـوده چرا گفت آن سَـمَر؟
در قیامت روستم گوید که مـن خصـمِ تـوام
تا چرا بر من دروغ محض بستی سر به سر؟
گرچه او از روستـم گفته است بسیاری دروغ
گفتـه مـا راسـت اسـت از پادشـاه نـامـور!
امیر معزی برای راضی نگه داشتن پادشاه سلجوقی، میگوید فردوسی دروغ گفته و پادشاه او حتی از رستم نیز برتر است. اکنون، پس از گذشت ۹۰۰ سال، ما میتوانیم درباره امیر معزی داوری کنیم و بسنجیم آیا حق با او بوده است یا نه. او در آن زمان، امیر و فرمانده سپاه بوده و برخلاف فردوسی که عمرش را در فقر گذراند، زندگی مرفهتری داشته، با این حال آیا پس از این همه سال، قادریم قضاوت کنیم که حق با فردوسی بوده یا امیر معزی؟
نوعی دموکراسی فرهنگی در این زمینه وجود دارد که در آن مردم در نسلهای مختلف و در جغرافیاهای متنوع میتوانند آثار بزرگی مانند شاهنامه را بخوانند و نقد کنند. نسخههای مختلفی از شاهنامه وجود دارد که در جغرافیای وسیعی از هند تا عثمانی، کتابت و مصور شده، ترجمهها و خلاصههای مختلفی از این اثر در دسترس است، نقوش مختلفی از داستانهای شاهنامه بر ظروف سفالی نقش بسته… اما این اتفاق در مورد امیر معزی نمیافتد.
این است که پیشنهاد میکنم روادار باشیم و موضوع را به زمان واگذار کنیم. میتوانیم اعتراض خود را به آثار یا رفتار چنین افرادی مطرح کنیم و در مقابل، آنها نیز باید رواداری داشته باشند و نقدهای منتقدان را بشنوند. در نهایت، جامعه تعیینکننده است و آنها درستی و نادرستی یک رفتار را ارزیابی میکنند.
ممکن است فردی مانند احسان رضایی از یک شوخی خوشش آمده یا نیامده باشد اما گذر زمان نشان خواهد داد که آیا استفاده از الفاظ رکیک برای خطاب قرار دادن شخصیتهایی مانند آقای فردوسی جذاب است یا نه.
*نظر شما درباره طنز چیست؟ آیا بهنظر شما طنزپرداز باید با هر موضوعی شوخی کند؟
من اثری با عنوان «باغ وحش اساطیر» نگاشتهام که دو جلد دیگر آن در حال آماده سازی است. در این کتاب، ۳۰ موجود اسطورهای و افسانهای ادبیات و فرهنگ ایرانی، مانند اکوان دیو یا رخش رستم، با طنز و شوخی معرفی شدهاند و داستانهای طنزآمیز برایشان نوشتهام. هدفم این بوده که کودکانمان که امروزه با فرهنگ و اساطیر غربی آشنایی بیشتری دارند، بتوانند با فرهنگ و اساطیر ایرانی نیز به شیوهای تازه و جذاب آشنا شوند. این اثر با زبانی نو و ساده ارائه شده تا برای کودکان قابلفهم و دلنشین باشد.
تاکنون چندین چاپ از آن منتشر و حتی بازیهای تختهای (گیمبُرد) بر اساس آن ساخته شده است. خوشبختانه تا کنون هیچ واکنش منفی یا ناراحتی از سوی مخاطبان ندیدهام. با این حال، به نظر میرسد که شوخی با فردوسی یا سایر شخصیتهای ادبی هم میتواند جالب و جذاب باشد. برای نمونه، در اثر «اخلاق الاشراف» عبید زاکانی نیز شوخیهایی با فردوسی و رستم مشاهده میکنیم یا برخی نویسندگان نیز منظومههایی بر وزن شاهنامه سرودهاند.
در ادبیات ما سنتی به نام «نقیضهسرایی» یا «پارودی» (Parody) وجود دارد؛ سنتی که همگی ما حداقل تجربهای از آن داشتهایم. مثلا در ابتدای گلستان سعدی آمده است: مِنّت خدای را عز وَ جَل که طاعتش موجبِ قُربَت است و به شُکر اندرش مَزیدِ نعمت. هر نفسی که فرو میرود مُمد حیات است و چون بر میآید مُفرحِ ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
بارها به دلیل آلودگی هوای تهران در رسانهها با این عبارت شوخی شده و گفتهاند هر نفسی که فرو می رود مضر حیات است و چون بر میآید مخرب ذات، پس در هر نفس دو آفت موجود است و بر هر آفت، طبیبی واجب!… یا عباراتی مشابه.
این شوخیها باعث ناراحتی کسی نشده و بالعکس، موجب شناختهتر شدن اثر ادبی یا منظومهای میشود که مورد شوخی قرار گرفته است. این مسأله نشان میدهد اثر آنقدر معروف و شناخته شده است که میتوان بر اساس آن نقیضه یا پارودی ساخت و مردم هم اصل اثر را به یاد میآورند.
در ادبیات ما نمونههای زیادی از نقیضه بر اساس شاهنامه وجود دارد. این آثار که با الهام از شاهنامه نگاشته شدهاند اگرچه به قوت اشعار فردوسی نبودند، اما در زمان خود، خنده و توجه مخاطبان را برانگیختهاند. برای نمونه، شیخ ابواسحاق شیرازی در قرن نهم هجری، اشعاری طنزآمیز درباره غذاها میسرود تا جایی که به «ابواسحاق اطعمه» مشهور شد. او منظومه «جنگنامه مزعفر و بغرا» (پلوی زعفرانی و نوعی آش) را سروده که در آن به طنز و شوخی با متن شاهنامه پرداختهاست.
در شعر نو نیز نمونههایی از شوخی با استادان و بزرگان ادبیات دیده میشود. برای نمونه، اخوانثالث که از شیفتگان فردوسی است، در شعر «مرد و مَرکب» با مضمون شاهنامهایِ کم شدن از طبقات زمین (که تبدیل به گرد و غبار شده) و اضافه شدن به طبقات آسمان (به خاطر همان غبار) در جنگها، طنزش را پیش میبرد یا در «حماسه مگسکش» از اسماعیل خویی، رستمی که خود شاعر است با گرز کائوچویی (مگسکش) به جنگ مگس میرود. بنابراین شوخی با آثار ادبی، هم ممکن و هم زیباست، اما نوع و حدود شوخی اهمیت دارد. باید مشخص کنیم تا کجا میتوان شوخی کرد، چه الفاظی قابل استفادهاند و درباره چه موضوعاتی نمیتوان شوخی کرد.
نمونهای موفق از این رویکرد، اجرای استندآپ کمدی خود خانم موسوی در مسابقات «خندوانه» است.
او در یکی از اجراهایش، داستان رستم و سهراب را به طنز بازسازی کرد و با استقبال و رأی مردم، به مرحله بعد راه یافت. یا خاطرم هست در دهههای ۸۰ و ۹۰، «رزمنامه رستم و ویروس» بسیار رایج شد که آغاز اثر اینگونه بود: «کنون رزم ویروس و رستم شنو/ دگرها شنیدستی، این هم شنو». در آن زمان، مفهوم «ویروس کامپیوتری»، جدید و جالب به نظر میرسید و در آن متن، اصطلاحات کامپیوتری بهصورت طنزآمیز وارد شده بود و مخاطب را با ترکیب حماسه و فناوری جدید سرگرم میکرد.
این نمونهها نشان میدهد که در ادبیات ما ظرفیت شوخی با شاهنامه و دیگر آثار حماسی وجود داشته است، اگرچه تاکنون نمونههای موفق نسبتا محدود بودهاند. اما در اتفاق اخیر، آنچه رخ داد، نوعی توهین به یک شخصیت محبوب ملی بود که با استفاده از الفاظ رکیک همراه شد و جامعه ایران، آن را نپذیرفت.
*آیا با درد و رنج مردم در هنگام بروز حوادث یا بلایای طبیعی میتوان شوخی کرد؟
به نظر من شوخی با درد و رنج مردم جایز نیست، یا برخی موضوعات مثل جنسیت که در گذشته بهعنوان موضوع شوخی مطرح میشدند، امروز قابل پذیرش نیستند. رعایت این ملاحظات باعث میشود که طنز، جذاب و مؤثر باشد.
اگر شوخی در بستر مناسب و با رعایت چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی انجام شود، مورد پذیرش و تحسین قرار میگیرد. بالعکس، هرگونه عبور از خطوط قرمز جامعه، واکنش منفی به دنبال خواهد داشت.
