جامعه فعلی ایران را نمیتوان با نسخههای سنتی اداره کرد
زهره گردان – ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات| جامعه رختکنی جامعهای است که در آن هر لحظه ممکن است تکهای از زندگیات در ویترین قضاوت همگانی آویزان شود؛ جهانی تازهساز که در آن مرز میان حریم خصوصی...
زهره گردان – ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات| جامعه رختکنی جامعهای است که در آن هر لحظه ممکن است تکهای از زندگیات در ویترین قضاوت همگانی آویزان شود؛ جهانی تازهساز که در آن مرز میان حریم خصوصی و زیست عمومی چنان باریک شده که گاه ناپیداست. این اصطلاح نوظهور اما پرکاربرد در توصیف زمانهای به کار میرود که در آن افشاگری، فضیلت است و خلوت، امری مشکوک؛ زمانهای که آدمها نه فقط زیر نگاه دیگران قرار دارند، که داوطلبانه و مشتاقانه خود را در معرض دید میگذارند. گویی بودن فقط وقتی معنا دارد که دیده شود.
نماد بارز این منطقِ «دیدهشدن»، جادوی ساده اما عمیق سلفی است؛ تصویری از چهرهای که با نگاه مستقیم به دوربین میگوید: «من هستم، نگاه کن!» در این جهان، راز داشتن نوعی انحراف تلقی میشود و هر آنچه از نگاه جمع پنهان مانده است باید بالاخره جایی فاش شود.
با دکتر علی اصغر مهاجری، جامعهشناس، درباره چیستی این پدیده، ریشهها و پیامدهای روانی و اجتماعی آن گفتگو کردهایم.
*لطفا برای شروع بحث بفرمایید جامعه رختکنی چگونه جامعهای است و چه ویژگیهایی دارد؟
پیش از آن که به تعریف جامعه رختکنی بپردازیم، باید به پیشینه این مفهوم و تنوع معنایی آن در بافتهای فرهنگی مختلف اشاره کنیم. «جامعه رختکنی»، اصطلاحی نیست که معنای یکدست و یکپارچهای در همهجا داشته باشد و شاهدیم که در دورهها و جغرافیاهای مختلف، بار معنایی خاصی به خود گرفته است. در جوامع اروپاییِ دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، برداشتی خاص از آن رایج بود اما این مفهوم در نظامهای سرمایهداری توسعهیافته، معنای متفاوتی پیدا کرده است. در کشورهای جهان سوم از جمله ایران، جامعه رختکنی بیشتر به مفاهیم فرهنگی، اخلاقی و ساختارهای نمایشی زندگی گره خورده و معناهایی خاصتر و بومیتر پیدا کرده است.
موضوع دیگر آن که واژه «رختکن» یا همان «نمایش» تنها زمانی معنا مییابد که با مفاهیمی مانند جامعه انتقادی، سرمایهداری، فرهنگ و سنت پیوند بخورد. برای نمونه در فرهنگ ایرانی این مفهوم به شکلگیری دوگانه «پشت صحنه» و «جلوی صحنه» زندگی اشاره دارد؛ جایی که افراد نقشی ایفا میکنند که الزاما با هویت پنهانشان همراستا نیست.
برای فهم عمیقتر جامعه رختکنی، همچنین باید به نظریه نمایش «گافمن» اشاره کنم. گافمن معتقد بود که زندگی اجتماعی همانند یک صحنه نمایش است و انسانها برای ایفای نقشهای خود نیازمند فضایی چون رختکن هستند؛ جایی برای تمرین، آمادهسازی و تعویض لباس. در این فضا، افراد خود واقعیشان را بروز میدهند و برای ایفای نقش روی صحنه مهیا میشوند.
در جامعه ایرانی، این مرز میان صحنه و پشت صحنه به یکباره محو شده است. امروز دیگر تفاوتی میان پشت صحنه و جلوی صحنه وجود ندارد و این شکسته شدن مرزها، نظم و تعادل اجتماعی را بر هم زده است. افراد بدون آمادگی و بدون پشتوانه فرهنگی، مستقیما وارد صحنه عمومی میشوند، نقابها را میزنند و نقشها را بازی میکنند. این روند به نوعی شبیه یک «جامعه تمرینی دائمی» است؛ جامعهای که در آن، بازیگری از زندگی، تفکیکناپذیر شده است.
حالا در پاسخ به پرسش شما که جامعه رختکنی چگونه جامعهای است باید بگویم در این زمینه دو رویکرد قابل شناسایی است. رویکرد اول، نگاه انتقادی به چنین جامعهای دارد و معتقد است ارزشهای جامعه رختکنی، محصول طراحی آگاهانه نظامهای سرمایهداری است، نظامهایی که با ترویج مد، سبک زندگی مصرفزده و نمایشهای تودهپسند در پی فروپاشی اصالتهای فرهنگیاند. این دسته بیشتر دغدغههای فرهنگی، دینی یا هویتی دارند و این جامعه را نشانهای از افول ارزشها میدانند.
در نقطه مقابل، گروهی دیگر بر این باورند که در جامعه نمایشی، همه چیز عیان و شفاف است و این را از ویژگیهای مثبت آن میدانند، زیرا معتقدند وضعیت جدید، فرصتی برای صادق بودن و بازسازی روابط اجتماعی فراهم میآورد.
به عقیده گروه دوم، پایبندی به اصالتهای فرهنگی، خود مانعی برای شکلگیری اعتماد اجتماعی و تقویت سرمایههای اجتماعی در جامعه است، باوری که گرچه مناقشهبرانگیز است، اما نمیتوان آن را به کلی بیپایه دانست.
از نگاه سنتگرایان، تولید فرهنگ باید در اختیار اهالی اندیشه و هنر باشد، اما در رویکرد گروه دوم، رسانههای تعاملی، تعیینکننده مسیر فرهنگند.
در این نگاه، اصل بر شفافیت کامل است، همهچیز باید بیپرده گفته شود و سکوت، جایی در مناسبات فرهنگی ندارد. حتی نهادهایی مانند خانواده و آموزش نیز به تدریج در حال حرکت به همین سمتوسو هستند، جایی که مرز میان خلوت و نمایش هر روز کمرنگتر میشود.
واقعیت آن است که جامعه ایران، بین این دو نگرش در نوسان است، اما گرایش بیشتری به دیدگاه دوم وجود دارد.
*به نظر شما چه عوامل و ساز و کارهایی باعث شکلگیری جامعه رختکنی در ایران شده و این وضعیت نوظهور، چه پیامدهایی برای جامعه داشته است؟
استیلای سرمایهداری و ورود عناصر فرهنگی وارداتی به ویژه از مسیر فناوریهایی چون تلفن هوشمند و شبکههای اجتماعی، نقش مهمی در این تحولات ایفا کردهاند. فرهنگ مادی به سرعت جذب شده، اما فرهنگ غیرمادی همچون ارزشها، معناها و آداب بومی، جای خود را نیافتهاند. همین ناهمخوانی میان صورت و معنا، اختلالهای فرهنگی و کارکردی ایجاد کرده است.
در واقع، جامعه ایرانی در مواجهه با جامعه رختکنی با تضادهایی بنیادین روبهروست. از یکسو به دنبال هویتسازی نوین و از سوی دیگر، هنوز درگیر پاسداری از هویت سنتی و بومی خویش است.
چنین وضعیتی، جامعه را به میدان تنشهای هویتی بدل کرده که بازتاب آن را میتوان در سبک زندگی، زبان بدن، نوع پوشش، شیوه بیان و حتی استفاده از شبکههای اجتماعی مشاهده کرد.
*به عقیده شما آیا جامعه سنتی میتواند در برابر گسترش جامعه رختکنی ایستادگی کند و پیروز میدان باشد؟
جامعه سنتی ایران حتی اگر ارادهای برای ایستادگی داشته باشد، فاقد ابزارهای مؤثر برای ورود به این میدان است. نمونه روشن آن، رسانه ملی است که دیگر نفوذ و مقبولیت سابق را در میان مردم ندارد و عملا از چرخه اصلی تأثیرگذاری فرهنگی خارج شده است.
در مقابل، جامعه مجازی -که بستر اصلی شکلگیری جامعه رختکنی است- با امکانات گسترده، مشارکتپذیری بالا و هزینههای ناچیز توانسته است میدان فرهنگی را به دست بگیرد. این فضا به کاربران اجازه میدهد به راحتی تولید محتوا کنند، دیده شوند و در شکل دادن به افکار عمومی، نقش مستقیم داشته باشند. چنین ویژگیهایی باعث شده که جامعه نمایشی در فضای مجازی، قدرتی فزاینده و فراگیر پیدا کند. مخالفت صرف با ارزشهای نوظهور، صرفا به مصرف انرژی و هزینههای فرهنگی منجر میشود، بیآن که به بازسازی موفق ارزشهای سنتی بینجامد.
*زندگی در جامعهای با فرهنگ رختکنی، قطعا آسیبهایی برای روان انسان معاصر خواهد داشت. آیا این فشار دائمی برای در معرض دید بودن میتواند به اضطراب اجتماعی دامن بزند؟
اگرچه زیستن در جامعه رختکنی میتواند فشارهای روانی بر فرد وارد کند اما از نگاه روانشناختی، فواید آن در بسیاری از موارد بر آسیبهای احتمالیاش میچربد.
کارشناسان معتقدند که جامعه از سه سطح اقلیمی، روانی و اجتماعی تشکیل شده است. بههمریختگی هر یک از این سطوح میتواند زمینهساز اختلالات روانی و تنشهای اجتماعی شود. گاهی ما در ایران با بحران در هر سه لایه مواجه میشویم. در چنین موقعیتهایی، بخشی از مردم برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی، به «نمایش» پناه میبرند و این نمایش در قالب بهاشتراکگذاری روزمرگیها، خودافشایی گزینشی یا بازنمایی سبک زندگی در شبکههای اجتماعی بازتاب مییابد.
این کنش نمایشی برخلاف تصور رایج، همیشه نشانه اختلال نیست. گاهی، سازوکاری دفاعی برای کاهش فشار روانی است و ناخودآگاه به تعدیل سپهر روانی جامعه کمک میکند. این فرهنگ در شرایطی خاص همانند سوپاپ اطمینان از انفجار روانی و اجتماعی جلوگیری میکند، هرچند اگر این نمایش از حد بگذرد خود به منبع اضطراب و فرسایش روانی بدل خواهد شد.
*شما مرز میان شفافیت اجتماعی و فضولی بیمارگونه را کجا میبینید؟
ممکن است گاه روند شفافیت اجتماعی، حریم خصوصی را تهدید کند و مرزش با فضولی شکسته شود و این یکی از چالشهای جدی جامعه رختکنی است، اما راه مواجهه با آن، قطعا عقبنشینی از روشنگری نیست. در واقع اگر بخواهیم جامعهای پویا، سالم و مسئولیتپذیر داشته باشیم، نمیتوانیم به بهانه حفظ حریم شخصی، هرگونه افشاگری یا نظارت اجتماعی را تخطئه کنیم. آنچه ما نیاز داریم، نه سانسور و نه افراط در افشاگری، بلکه شکلدادن به یک نظم اخلاقی و حقوقی حول مفهوم شفافیت است.
آموزش عمومی، ارتقای سواد رسانهای، تدوین قوانین مشخص برای مرزگذاری میان اطلاعات عمومی و حریم خصوصی و همچنین تقویت نهادهای نظارتی بیطرف میتواند این مسیر را ایمن و هدفمند کند. اتفاقا بسیاری از پروندههای مهم فساد، تبعیض یا سوءاستفاده از قدرت، زمانی دیده شدند که فضا برای افشاگری مهیا شد.
از سوی دیگر، جامعهای که همواره در پشت شعار رازداری پنهان میشود، به تدریج در برابر فساد مصونیت ایجاد میکند. ما در ایران، گاهی به نام رازداری از حقیقت فاصله گرفتهایم و به آن رنگ ایدئولوژیک دادهایم، در حالیکه همین رازداری اگر ابزار سوءاستفاده شود، به ضدِ ارزش بدل خواهد شد. صراحت و شفافیت به ارزشهای دینی ازجمله صداقت و راستگویی بسیار نزدیک است.
*جامعه رختکنی به سرعت میتازد و جلو میرود. چگونه باید با چنین جامعهای برخورد کرد؟
واقعیت این است که جامعه امروز ما در برابر یک موج سهمگین از تغییرات قرار گرفته که دیگر نمیتوان آن را با نسخههای سنتی مهار کرد. ارزشهایی که زمانی ستون فقرات فرهنگ ما بودند، حالا زیر آوار نمایش ماندهاند و این جریان هر روز توسط نظام سلطه پمپاژ میشود. در چنین شرایطی، ایستادگی صرف در برابر آن، نوعی خطای راهبردی است.
اگر بخواهیم آگاهسازی مؤثری داشته باشیم، باید ابتدا از داوری ارزشی فاصله بگیریم و پدیده را بشناسیم. مقاومت خام و صرفا انتقادی، فقط ما را از صحنه خارج میکند. راه درست، ایستادن کنار جامعه است، نه در برابر آن. شناخت دقیق پدیده، تحلیل زمینههای فرهنگی و رسانهای و بعد تلاش برای آگاهیبخشی هدفمند و ریشهدار میتواند کارساز باشد. تا وقتی این نگاه جایگزین نشود، نه میتوانیم از کرامت انسانی دفاع کنیم و نه میتوانیم مرزهای اجتماعی را بازسازی کنیم.