این کتاب زندگی وحید هاشمیان را زیر و رو کرد
به گزارش اطلاعات آنلاین، وحید هاشمیان در زمره فوتبالیست ها و البته مربیانی بوده که همواره به خواندن کتاب علاقه نشان داده است. ماجرای کتابخوان شدن وی و همچنین اولین کتابی که او را متحول کرد نیز جالب...
به گزارش اطلاعات آنلاین، وحید هاشمیان در زمره فوتبالیست ها و البته مربیانی بوده که همواره به خواندن کتاب علاقه نشان داده است. ماجرای کتابخوان شدن وی و همچنین اولین کتابی که او را متحول کرد نیز جالب است.
وحید سالها قبل در مصاحبه ای با کیهان ورزشی گفته بود: «اولا من خودم را در مقایسه با آنهایی که واقعا کتاب خوان هستند کتاب خوان نمی دانم. در مقطعی در هامبورگ نیمکت نشین شدم و شرایط سختی را پشت سر می گذاشتم. آن زمان بیشتر از سه بازیکن غیر اروپایی نمی توانستند برای هر تیمی به میدان بروند و این قانون هم کار مرا سخت کرده بود. خب آن زمان «آنتونی یبوآ» بازیکن محبوب و بزرگی بود. شماره من ۱۶ و شماره او ۱۷ بود و به همین دلیل اغلب کنار هم می نشستیم. با آنکه رقیب بودیم اما همیشه مرا دلداری می داد و دست روی سرم می کشید و می گفت: وحید تو بازیکن خوبی هستی و موفق می شوی. تیم ملی ایران هم مرا دعوت نمی کرد و یا دعوتم می کردند و بازی ام نمی دادند. آقای پورحیدری اولین مربی تیم ملی بودند که مرا دعوت کردند. از نظر شخصیتی انسان خوبی بودند ولی اختلافاتی بین من و ایشان ایجاد شد. همیشه به ایشان به عنوان یک معلم اخلاق احترام می گذارم و دوستشان دارم اما معتقدم در آن اختلاف حق با من بود که نمی خواهم بیشتر بحثش را باز کنم. خلاصه من به ایران آمدم. حتی اعتماد به نفس برای پاس دادن درست را هم نداشتم و هر لحظه ممکن بود فوتبالم به کل تمام شود. دوستی به من یک کتاب پیشنهاد داد. من شروع کردم به خواندن آن کتاب و دیدم چقدر ذهنم بازتر شده است. آن کتاب درباره روانشناسی بود. بعد از آن من هر وقت به ایران می آمدم راهی میدان انقلاب می شدم و کتاب می خریدم. رفتم بوخوم و آنجا دیگر احساس تنهایی نمی کردم. یک مدافع چپ داشتیم که به من کتاب معرفی می کرد. یک روز بعد از تمرین یکی از بازیکنان تیم گفت کجا می روی؟ گفتم خانه، گفت: «وحید نرو، بیا با ما باش!» تعدادی بازیکن جوان و مجرد بودیم. دیدم تعدادی از بازیکنان جوان و خوب تیم در یک رستوران جمع می شوند و حرف می زنند و شوخی می کنند. خب من غذاها را خوب نمی شناختم و آنها کمکم می کردند.یکی از دلایل موفقیت من در بوخوم همین بچه های خوب بودند. همان مدافع چپ ما یعنی «مارتین» که برای خودش فیلسوفی بود یک روز کتاب «کیمیاگر» نوشته «پائولو کوئلیو» را معرفی کرد. آلمانی من خوب نبود و نسخه فارسی اش را پیدا کردم و خواندم و همان کتاب روی من اثر گذاشت. چند تا کتاب دیگر از «اریک فروم» به من معرفی کرد، مثلا کتاب معروف «داشتن یا بودن؟». این بازیکن خیلی روی من تاثیر گذاشت. البته چند سالی است که کمتر کتاب می خوانم و بیشتر کتاب های تخصصی فوتبال می خوانم. هنوز هم انقلابگردی را دوست دارم. انقلاب و کلا وسط شهر تهران را خیلی دوست دارم.»