اعضای شورای امنیت سازمان ملل درباره حمله رژیم اسرائیل به ایران چه گفتند؟
به گزارش اطلاعات نیوز، سحرگاه روز جمعه، صهیونیسم جهانی پرده دیگری از بیپروایی و خباثت خود را در خاک ایران به نمایش گذاشت. در پی حملهای تروریستی و ناجوانمردانه که تهران و چند شهر دیگر را هدف قرار...
به گزارش اطلاعات نیوز، سحرگاه روز جمعه، صهیونیسم جهانی پرده دیگری از بیپروایی و خباثت خود را در خاک ایران به نمایش گذاشت.
در پی حملهای تروریستی و ناجوانمردانه که تهران و چند شهر دیگر را هدف قرار داد، شماری از فرماندهان نظامی، دانشمندان برجسته و جمعی از مردم غیرنظامی به شهادت رسیدند.
حملهای نه از سر قدرت، بلکه از سر استیصال؛ تلاشی کور برای انتقامجویی از پیشرفت و استقلال ملتی که نه با بمب که با باور پیش میرود.
در واکنش به این جنایت آشکار، رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی، وعدهی پاسخ درخور را دادند:
«رژیم صهیونیستی باید منتظر مجازاتی سخت باشد؛ دست قدرتمند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی او را رها نخواهد کرد، به اذن خدا.»
پاسخی که نه از سر خشم، که از سر عدالت خواهد بود؛ جزای تجاوز، حساب دارد.
ساعاتی پس از این اقدام تروریستی، نشست اضطراری شورای امنیت سازمان ملل متحد به درخواست ایران تشکیل شد.
عنوان نشست، همان ترجیعبند آشنای دیپلماسی غربی بود: «تهدیدات علیه صلح و امنیت بینالمللی»؛ عبارتی که ظاهراً فقط وقتی معنایش جدی گرفته میشود که غرب در معرض تهدید باشد، نه وقتی که یک رژیم کودککش بیمحابا به کشورها حمله میکند.
در این نشست، «رزماری دیکارلو» معاون دبیرکل سازمان ملل سخن گفت و رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم به صورت مجازی حاضر شد.
گروسی طبق معمول، مأموریتش را نه در محکومیت تجاوز، بلکه در مرور وضعیت تأسیسات هستهای قربانی تعریف کرد؛ گویی تهدید واقعی، نه موشکهای شلیکشده، بلکه سانتریفیوژهایی است که در خاک ایران میچرخند.
در میانهی سکوت سنگین و گزینشی نهادهایی که خود را حافظ صلح جهانی میخوانند، صدای اعتراض از جایی برخاست که کمتر انتظارش میرفت؛ نه از ژنو یا نیویورک، که از زبان کشوری برخاسته که هنوز سیاست را با واژههایی چون «قانون» و «موازنه» میسنجد.
واسیلی نبنزیا، نماینده دائم روسیه در شورای امنیت، حمله آشکار رژیم صهیونیستی به خاک ایران را «بیدلیل و غیرقابل توجیه» خواند. جملهای ساده، اما نادر در قاموس دیپلماسی غربی این روزها. او هشدار داد که بیتفاوتی در برابر چنین تحریکاتی، نه فقط ایران که کل جهان را به آستانهی آتش میکشاند.
آتش نه از اورانیوم غنیشده، که از دروغهایی که دهههاست با خونسردی در نهادهای بینالمللی تکرار میشوند.
نبنزیا با لحنی تند و شفاف، سکوت عامدانهی آژانس و شورای امنیت را نشانه رفت؛ سکوتی که بیشتر از هر بمب، قدرت تخریب دارد. او تأکید کرد: «ما باید حملات اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران را محکوم کنیم.» جملهای که تا پیش از آن، ظاهراً به حنجرهی هیچ مقام غربی راه نداشت.
نماینده روسیه، تداوم این روند را بازی با آتش دانست؛ آتشی که اگر زبانه بکشد، نه فقط تهران، که تمام دموکراسیهای تزئینیِ اروپا را نیز خواهد بلعید.
او از انفعال شورای امنیت در قبال جنایاتی که بر پردهی آسمان ایران نقش بست، گفت و از تهدید خاموشی که در پوشش «همکاریهای راهبردی» میان تلآویو و تروئیکای اروپایی، سالهاست خفته مانده است.
نبنزیا اما به همین اکتفا نکرد. نقاب از چهرهی آمریکا نیز برداشت و با صراحت گفت: ایالات متحده با خروج یکجانبه از برجام و تحریمهای جدید، عملاً دیپلماسی را به قتل رسانده است. قتلِ نرم، اما دردناک؛ شلیک به قلب اعتماد جهانی، با گلولههایی از جنس دلار و رسانه.
سفیر روسیه، حتی نقش رسانههای جریان اصلی را نیز نادیده نگذاشت؛ همان رسانههایی که شبانهروز از دموکراسی سخن میگویند اما حتی جرئت ندارند واژهی «جنایت» را در کنار نام اسرائیل بیاورند. او با اشاره به حمایت لفظی فرانسه از حملهی صهیونیستها، پرده از بازی دوگانهای برداشت که سالهاست غرب با ماسک انساندوستی در جهان اجرا میکند.
در این فضای غبارآلود، این سخنان نبنزیا چون آینهای بود در برابر جهانی که دیگر حتی خودش را هم باور ندارد. جهانی که کودککشی را «حق دفاع» و غنیسازی صلحآمیز را «تهدید امنیت» مینامد
در میانهی میدان غبارآلودی که حقیقت در آن گم شده و حق، زیر چکمهی تحلیلهای دوگانه و منافع یکجانبه له میشود، این بار صدایی دیگر از شرق برخاست؛ از آنسوتر از دیوار چین، صدایی که گرچه با الفاظ دیپلماتیک بیان شد، اما در بطن خود آتشی داشت به گرمیِ خشم ملتی زخمخورده.
فو کونگ، نماینده چین در شورای امنیت، حمله بامدادی اسرائیل به ایران را نه تنها محکوم کرد، بلکه بیپرده هشدار داد که «تشدید تنشها در منطقه به نفع هیچکس نیست». جملهای کوتاه، اما تیشه بر ریشه رژیمی که بقای خود را در بحرانسازی و کشتار میجوید.
او به صراحت گفت: «اسرائیل مسئول کشتار در ایران است»؛ کلامی که سالها بود بر زبان هیچ نمایندهای در تریبون رسمی جهان جاری نشده بود.
نماینده چین، فراتر از واژگان کلیشهای، انگشت اشاره را بر زخم عریان خاورمیانه نهاد؛ زخمی که از تلآویو آغاز میشود و تا غزه، دمشق، بغداد و تهران امتداد مییابد.
او خطاب به همان جامعهای که خود را “بینالمللی” میخواند، هشدار داد که این حملات «نقض صریح تمامیت ارضی» ایران و اقدامی با «پیامدهای جدی» برای منطقه است.
اما آنچه در میان خطوط گفتههای سفیر چین پررنگتر از همه بود، نگرانیاش از بهخطر افتادن مسیر دیپلماتیک بود؛ مسیری که تهران بارها کوشید تا علیرغم عهدشکنی غرب، آن را زنده نگه دارد. سفیر چین صراحتاً گفت: «ایران حق دارد از فناوری هستهای برای مقاصد صلحآمیز استفاده کند». جملهای که طنین آن، طومار تمام بهانهجوییهای آژانس و تروئیکای اروپا را در خود پیچید.
نماینده چین، نه تنها زبان به نقد گشود، بلکه سکوت و همراهی کشورهای غربی با اسرائیل را نیز به پرسش گرفت. او خطاب به همین قدرتها گفت: اگر به صلح باور دارید، اکنون وقت آن است که نقشی سازنده ایفا کنید، نه آنکه با لبخندهای دیپلماتیک، پشت جنایت ایستاده باشید.
در میان انبوه واژههایی که طی سالیان در شورای امنیت برای «ابراز نگرانی» صرف شدند، سخنان فو کونگ بوی ایستادگی داشت؛ ایستادگی در برابر آشوبسازانی که خاک و خون را به سیاست ترجیح میدهند.
با این سومین صدای معترض از درون خود سازمان ملل، و پس از روسیه و چند کشور دیگر، اکنون بیش از هر زمان دیگری روشن شده که نقاب بیطرفی از چهرهی نهادهای بینالمللی افتاده است. آژانس، که باید ناظر باشد، به شاهد خاموش جنایت تبدیل شده؛ و شورای امنیت، که وظیفهاش صلح است، به تریبون تنظیمات دوبل سیاسی برای دوستان خاص بدل گشته است.
اما بازیگران جدید، دیگر به قواعد پوسیده دل نمیبندند. ایران، اکنون نهتنها قربانی نیست، بلکه صاحب حق مشروع پاسخگویی است؛ پاسخی که شاید بوی اورانیوم ندهد، اما یقیناً پیامش را جهانیان بهخوبی خواهند فهمید.
در این گردهمایی پرغبار، که باید سنگری برای صلح باشد اما به میدانی برای مماشات و تبرئهی متجاوز بدل شده، باربارا وودوارد، نماینده بریتانیا، بار دیگر یادمان انداخت که نه لحن نرم، الزاماً نشانه بیطرفی است، و نه دعوت به خویشتنداری الزاماً بیغرضی.
او با «ابراز نگرانی» از حمله به ایران و در عین حال بدون اشارهای به جنایت آغازکنندهی این درگیری، خواستار خویشتنداری شد؛ گویی جنایتکار و قربانی باید با یک چشمپوشی جمعی از خون شهیدان، صورت مسئله را پاک کنند. گویی در قاموس سیاست لندن، موشکهایی که سحرگاه بر سر غیرنظامیان فرود آمدند، نیازمند بررسی نیستند؛ اما نفسِ واکنش ایران، زنگ هشدار صلح جهانی است.
سفیر انگلیس، با پرهیز دقیق از محکوم کردن رژیم صهیونیستی، تنها به کلیگوییهایی از جنس «تنشزدایی» بسنده کرد. اما از همه عجیبتر، ادعای وی مبنی بر عدم مشارکت بریتانیا در این حمله بود؛ گویی خاک اشغالی قبرس با پایگاههای شناختهشده بریتانیا، ناگهان از حافظهی تاریخ و جغرافیا حذف شدهاند. این همان بریتانیاست که قرنهاست سیاست «حمایت بدون حضور مستقیم» را در خاورمیانه تمرین میکند و امروز نیز، با ظرافتی مضحک، خود را بیطرف جا میزند.
وودوارد با حمایت غیرمستقیم از تلآویو، بار دیگر سناریوی نخنما را به صحن آورد: «اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند». اما نگفت که دفاع یعنی دقیقاً چه؟ آیا بمباران یک کشور مستقل و حمله به تأسیسات هستهایِ تحت نظارت آژانس – آن هم در کشوری که بیشترین سطح بازرسیها را پذیرفته – نامش دفاع است؟ یا باید نام دیگری برایش گذاشت که در واژگان دیپلماتیک مجاز نیست؟
ادعای دیگر سفیر انگلیس نیز قابل تأمل بود؛ اینکه برنامه هستهای ایران «فاقد توجیه غیرنظامی معتبر» است. عجیب نیست، زیرا این انگ همواره پوششی بوده برای تحریم، فشار، ترور دانشمندان، خرابکاری سایبری و اکنون، حملات فیزیکی. همانها که از ایران بازرسیهای بیسابقه خواستند، امروز در برابر هدف قرار گرفتن همان تأسیسات سکوت میکنند.
او البته مدعی شد که بریتانیا از بازگشت به دیپلماسی حمایت میکند، اما فراموش کرد توضیح دهد چرا در تمام سالهای گذشته، تروئیکای اروپایی – به رهبری لندن – عملاً در اجرای تعهدات خود در برجام قصور کردند. چرا در برابر ترور شهید فخریزاده سکوت کردند؟ چرا مقابل حملات مستمر اسرائیل به خاک سوریه و حالا ایران، تنها نگراناند، نه معترض؟
در واقع، لندن نه تنها در صف حمایت از دیپلماسی نیست، بلکه در سایهی همان لبخندهای دیپلماتیک، پروژهی مهار ایران را با جدیت دنبال میکند. تلاشی که البته با واکنش محکم و قاطع جمهوری اسلامی ایران، دوران انفعال و تماشا را پشت سر گذاشته است.
در ادامهی بازیِ مرسوم قدرتها در شورای امنیت، این بار نوبت فرانسه بود که با کلماتِ دوپهلو و بیجان، تروریسم دولتی اسرائیل را تبرئه کند و همزمان از مسیر دیپلماتیک دم بزند. جروم بونافونت، نماینده جدید فرانسه، بهجای آنکه صدای دادخواهی از جنایتی بیسابقه باشد، تنها در نقش مفسر ماجرا ظاهر شد؛ مفسری که ظاهراً مأموریت دارد «همه چیز را ببیند، جز آنچه واقعاً رخ داده است».
او با تکرار عباراتی کلیشهای مانند «حق دفاع اسرائیل» و بدون کوچکترین اشارهای به شهدای غیرنظامی ایرانی، نشان داد که برای غرب، عدالت مفهومی است که تنها وقتی تعریف میشود که پای متحدانش در میان نباشد. همان فرانسهای که با کوچکترین حرکتی در مرزهای اوکراین، فریاد از نقض حاکمیت ملی میزند، حالا برای شلیک به خاک ایران، به سکوت رضایت میدهد؛ و این همان استاندارد دوگانهای است که قارهی مدعی تمدن، سالهاست بدان خو کرده است.
نماینده فرانسه در ادامه با مطرح کردن ادعاهای نخنمایی علیه برنامه موشکی و هستهای ایران، مسیر تحلیل را به انحراف کشاند؛ گویی هدف از جلسه نه بررسی یک جنایت، که بازخواست از قربانی است. گویی از نظر پاریس، آنچه امنیت اروپا را تهدید میکند، موشکهای زمینبهزمین ایران نیست، بلکه ایستادگی آن در برابر هیمنه غرب است.
اما در میانهی این تئاتر پرادعا، صدایی برخاست که صداقت را دوباره به جلسه بازگرداند. عمار بن جامع، نماینده الجزایر، با موضعی شفاف، حمله به ایران را محکوم کرد و آن را نقض صریح منشور سازمان ملل دانست. او برخلاف بسیاری از حضار که در لباس دیپلماسی، از کنار واقعیت گذشتند، بهروشنی گفت که حملات اسرائیل نه توجیهپذیر است، نه قابل قبول، و نه قابل تکرار.
سفیر الجزایر، با اشاره به خطرات ناشی از آسیب به تأسیسات هستهای، بار دیگر این پرسش را در هوا معلق کرد: چگونه ممکن است آژانس، که برای یک پیچومهره در نطنز بیانیه صادر میکند، در برابر حمله به همان تأسیسات، سکوت پیشه کند؟
او از نهادهای سازمان ملل خواست که بالاخره یک بار هم شده، اسرائیل را بابت بیقانونی مزمنش پاسخگو کنند؛ رژیمی که نه عضو انپیتی است، نه هیچگاه اجازه بازرسی داده، و نه در برابر صدها کلاهک خود پاسخگو بوده است. و با این حال، با ادعای «دفاع»، به خود اجازه داده است خاک یک کشور دیگر را بمباران کند.
بن جامع، از آنچه در لبنان، سوریه، غزه و فلسطین میگذرد نیز گفت؛ از اشغال، ربایش، گرسنگی دادن و نسلکشی. و با این واژگان، تکلیفِ هر ناظر بیطرفی را روشن کرد: که مسئله امروز خاورمیانه، مسئله دیپلماسی نیست؛ مسئله، وجود یک رژیم یاغی است که جهان را به اسارت گرفته، و یک نظم معیوب که از آن محافظت میکند.
در ادامهی نشست، برخی کشورها حقیقت را دیدند و گفتند، و برخی، فقط گفتند بی آنکه واقعاً دیده باشند.
سفیر پاکستان، صریح و بیتعارف، حملات اسرائیل به ایران را با شدیدترین لحن محکوم کرد و بر حاکمیت ملی جمهوری اسلامی ایران تأکید کرد. او گفت که این تجاوز، تهدیدی آشکار برای صلح منطقهای است؛ چیزی که باید برای کشورهای مدعی حقوق بینالملل، زنگ هشدار باشد.
در طرف مقابل، اروپای شرقی و متحدان کوچکتر غرب، در تردید و بیعملی، همچنان نقش واسطهای محتاط را بازی کردند. اسلوونی، یونان، دانمارک، پاناما، کرهجنوبی و دیگران با زبانی نرم، هم نگران بودند، هم خواستار خویشتنداری، هم از مذاکرات حمایت کردند، هم (با نیش و کنایه) ایران را بابت برنامه هستهایاش به چالش کشیدند. گویی میخواهند تنش کم شود، اما نه آنقدر که اقتدار غرب را خدشهدار کند. از حمله اسرائیل چیزی نگفتند، یا اگر گفتند، محکوم نکردند. ولی با سرعت، انگشت اتهام را به سمت نطنز، فردو، و “احتمال غنیسازی” گرفتند. در دستگاه ادبیاتشان، دفاع مشروع همیشه با غرب است و مظلومیت همیشه باید در سکوت دفن شود.
اما در این میان، سومالی نیز صدایی برخلاف جریان غالب غرب بود. نماینده این کشور آفریقایی، هم با قربانیان حمله همدردی کرد، هم حمله را ناقض منشور سازمان ملل خواند، هم درباره تشعشعات احتمالی ابراز نگرانی کرد. او یادآور شد که حتی ترکشهای یک تجاوز هستهای هم فقط برای منطقه نیست؛ جهان را تهدید میکند.
در نهایت، تریبون به دنی دانون رسید؛ نماینده رژیمی که چنان به جنایت عادت کرده، که از آن نه شرم میکند، نه حتی پنهان. با غرور از اینکه تأسیسات زیرزمینی ایران را هدف گرفتهاند سخن گفت؛ با وقاحت ادعا کرد که ایران بهزودی بمب میسازد، و تلآویو فقط “پیشدستی” کرده است. سفیر اسرائیل آشکارا اعتراف کرد که کشورش منشور سازمان ملل، اصول حاکمیت ملی، و قواعد بینالمللی را زیر پا گذاشته است. اما عجیب آنکه، نه شورای امنیت، نه اروپا، و نه آژانس، هنوز در قبال این اعتراف، پاسخی ندادند.
او با عباراتی شبیه پروندهسازیهای امنیتی در دادگاههای صحرایی، ایران، حزبالله و حماس را متهم به طراحی حملهای مشترک کرد و مدعی شد که اگر اسرائیل صبر میکرد، شاید بمب بر سرش فرود میآمد. این همان منطقِ آتش زدن خانهی همسایه، به جرمِ احتمال فکر کردن به کبریت است. با این تفاوت که خانه ایران، هنوز دود نمیکرد، اما خاک دشمن حالا بوی باروت گرفته است.