خودکشیهای پیدا و پنهان؛ میخواهم زنده نمانم
مینا حیدری – ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات| اورژانس بیمارستان لقمان بوی عجیبی میدهد؛ ترکیبی از الکل و چند بوی نامطبوع دیگر و تهمانده مواد شویندهای که انگار هیچوقت کافی نیست. هوا سنگین است....
مینا حیدری – ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات|
اورژانس بیمارستان لقمان بوی عجیبی میدهد؛ ترکیبی از الکل و چند بوی نامطبوع دیگر و تهمانده مواد شویندهای که انگار هیچوقت کافی نیست. هوا سنگین است. تختها پُر هستند و هیاهویی در بخش اورژانس جریان دارد. حال همراهان نگفتنی است. میخواهند درباره وضعیت بیمارشان بدانند. برخی با اشک از دکتر میپرسند به کما رفته، باید چه کنیم؟
نوجوانی را در اولین تخت میبینم که دهانش نیمهباز مانده و چشمهایش بیهدف اطراف را میکاود اما هنوز اضطراب در حرکات انگشتانش دیده میشود. گاهی سرش را بالا میگیرد تا چیزی بگوید، بعد پشیمان میشود و دوباره به پتو زل میزند. انگار یکی در ذهن او هنوز در خود مچالهاش میکند. انگار بارها و بارها در خود فرو رفته؛ شبیه کسی که بارها به «اینجا» رسیده و هر بار فکر کرده این آخرینبار است. از او میپرسم چه اتفاقی برایش افتاده؟ حتی حس جواب دادن ندارد.
از پرستار میپرسم مشکلش چیست؟ میگوید پدرش آزارش میدهد و او بارها و بارها کتک خورده و این بار دیگر توانش را از دست داده و حالا اینجاست.
خودکشیهای عاشقانه
دختر و پسر نوجوانی روی تختهای کنار هم دراز کشیدهاند و گویا حالشان چندان بد نیست. در آن لحظه آرامند اما آرامششان آدم را میترساند؛ آرامشی که بعد از گریه زیاد یا بعد از تصمیمی سنگین میآید.
نگاهشان گاهی به هم میافتد اما نه عاشقانه و نه حتی امیدوار، بیشتر چیزی شبیه به شراکت در خطایی که نمیدانند چطور میشود توضیحش داد. دختر هر ازگاهی با یک نفس عمیق، انگشتش را روی لبه تخت میکشد؛ میخواهد مطمئن شود هنوز همینجاست، هنوز زنده است، هنوز میتواند چیزی را لمس کند. در ذهنم دستهبندیهای مختلفی انجام میدهم و این دو در دستهبندی خودکشیهای عاشقانه قرار میگیرند.
پدر دختر همانجا ایستاده، خشمگین به نظر میرسد. چشمهایش روی صورت دخترش ثابت مانده. نزدیک نمیشود، از دور تهدید میکند:«مگه پات به خونه نرسه». حتی من هم میترسم. اصرار دارد دخترش را مرخص کنند.
میگوید فقط چند استامینوفن خورده و حالش خوب است و قصد دارد هرچه زودتر از بیمارستان برود. در همین حین که او سرگرم اصرار کردن است تا دخترش را مرخص کند، یکی از پرستارها با دختر صحبت میکند، مبادا در خانه خطری تهدیدش کند. دکتر با قاطعیت میگوید تا جواب آزمایشش نیاید اجازه ترخیص نمیدهد. قاطعیتش در آن شلوغی قابلتوجه است. قلبش برای کسی که به آخر خط رسیده میتپد.
استیصال پس از سوگ
آمبولانس اورژانس از راه میرسد. زنی روی تخت بیهوش است، گویا به کما رفته. پدرش در کنار تخت او با استرس راه میرود. لباس سیاه پوشیده و مستأصل است. میگوید هنوز چهلم برادرش نشده و امروز او روی این تخت افتاده. برادرش ماه قبل خودکشی کرده و او غم از دست دادنش را تاب نیاورده و امروز خودش روی همین تخت بین مرگ و زندگی معلق است. وقتی این داستان را میگوید، گویا تازه یاد مصیبتش میافتد. روی زمین مینشیند و گویی با خود میگوید مبادا دختر جوانش نیز در همین بیمارستان از دست برود اما متأسفانه شرایطش وخیم است.
داستانهایی که بر جان نمینشینند
زن جوان با چهرهای خسته و چشمان سرخ، حالا ساکتتر از قبل است. چند لحظه قبل مثل ابر بهار اشک میریخت. کیفش روی زمین افتاده و وسایلش بیرون ریخته. جمعشان میکنم و در کیف میریزم و روی تختش میگذارم. مرا که میبیند دوباره اشکش سرازیر میشود و میگوید این چندمین بار است که خودکشی کرده، چون دیگر تاب روزگارش را ندارد. گویا به اجبار به یک پیرمرد بازاری شوهرش دادهاند. از زندگیاش برایم میگوید اما این داستانها بر جان آدم نمینشینند. یک شب در اورژانس بیمارستان لقمان واقعا وحشتناک است.
در میان همه این آدمها، اورژانس شبیه شهری کوچک است؛ شهری بدون پنجره، بدون شب و روز، که زمان در آن طوری حرکت میکند که آدمها نمیفهمند ساعت چند است. صدای بوق دستگاهها، همهمه همراهان و گامهای تند پرسنل مثل یک ریتم ثابت تکرار میشود.
تلخیِ واقعی اینجا نه از صحنههاست، نه از اشکها یا تهدیدها. تلخی از این است که هر کدام از این آدمها به لحظهای رسیدهاند که گزینه دیگری برایشان باقی نمانده، آنقدر که در نهایت آنها را به این نتیجه رسانده که از جانشان مایه بگذارند؛ به یک توقف اجباری، نه اختیاری. شاید تلخترین بخش اینجاست که هیچکس نمیداند کدامیک از این بیماران راهی خانه میشوند و کدام راهی دیار دیگر.
لطفا برچسب نزنید
به یاد فراخوان «باشگاه روزنامهنگاران ایران» با عنوان «فراخوانی برای گفتگو، همدلی و راهحل» میافتم که در آن آمده بود: «این روزها خبرهای تلخی از دوستان و همکاران و رفقا به گوش میرسد. هنوز داغدار دوستی هستیم که زندگیاش چند روز پیش به پایان رسید. اخبار ناگوار دیگری نیز از همکارانی به گوش میرسد که با غول افسردگی و ناامیدی دستوپنجه نرم میکنند. متأسفانه دوستانمان و اهالی این حرفه در سالهای اخیر به دلایل مختلف اقتصادی زیر بار سنگین بیکاری، بیعدالتی و چشمانداز مبهم آینده، در سکوت و تنهایی، رنج کشیدهاند، خسته و بیانگیزه و گاه به ادامه زندگی بیمیل هستند. ما نمیتوانیم و نباید چشم بر این واقعیت ببندیم. بیایید با هم بیندیشیم: چه میتوان کرد؟ چه باید کرد؟ شاید این صداهای جمعی بتواند راهی بگشاید..»
در پی این فراخوان، پیامهای گوناگونی از روزنامهنگاران منتشر شد و کسانی که تجربه خودکشی داشتند تجارب خود را با دیگران به اشتراک میگذاشتند. بسیاری از آنها به مرگ «شیده لالمی»، روزنامهنگار و پژوهشگری که در ۲۷ دی ماه سال ۱۳۹۹ خودکشی کرده بود اشاره کردند.
مادر شیده به تمامی پاسخها واکنش نشان داد. برای همدلی با او تماس گرفتم. گفت: «دخترم ترسو بود، جسارت زندگی نداشت»؛ نظری که گویا در بسیاری موارد توسط افرادی که تجربه خودکشی عزیزانشان را دارند بیان میشود.
نمیتوان گفت کسی که خودکشی میکند «ترسو» است. خودکشی، نتیجه فشارهای روانی شدید، افسردگی، انزوای عاطفی یا بحرانهای حلنشده است، نه ضعف شخصیت. افراد در این شرایط قادر به ارزیابی درست آینده یا پیامدهای تصمیم خود نیستند و تصمیمشان اغلب واکنشی به درد و درماندگی است، نه نشانه شجاعت یا ترس. استفاده از برچسبها نهتنها مفید نیست، بلکه فقط درد اطرافیان را بیشتر میکند. چیزی که در این شرایط اهمیت دارد، قضاوت نکردن و ارائه حمایت، درک و کمک درمانی است.
ارقام پنهان
سالهاست که آماری از میزان خودکشی در رسانهها منتشر نمیشود و آمارها در این زمینه مانند بسیاری آمار دیگر محرمانه است؛ شاید چون هنوز تصور میشود که پرداختن به این موضوع سبب ترویج و اشاعه آن خواهد شد.
روری اوکانر، متخصص بینالمللی پیشگیری از خودکشی در کتاب «در اوج تاریکی» (ترجمه مصلح میرزایی، مینو میری و محسن رضائیان) مینویسد: «بیست سال به جز سرخط اخبار مهیج رسانهای، نهتنها در رسانهها بهندرت درباره خودکشی صحبت میشد، بلکه به ندرت در خانوادهها و در بطن اجتماعات در موردش حرف میزدند و هنگامی هم که مورد توجه قرار میگرفت، محتاطانه در موردش صحبت میکردند.
شاید بتوان اینگونه استدلال کرد که فقدان معنادار گفتمان عمومی یا خصوصی در ترویج انگ و تقویت باورهای غلط دیگر در مورد خودکشی نقش داشته است. در واقع به نظرم باورهای غلط مانند این که «پرسیدن از کسی در مورد خودکشی، پروراندن این ایده در ذهن اوست»، همچنان بدون بررسی منتشر شدهاند و فقط اخیرا به شیوه معناداری در رسانههای جریان اصلی به پرسش کشیده شدهاند.»
متأسفانه در هر چهل ثانیه یک نفر بر اثر خودکشی در نقطهای از جهان جان میبازد. هر مرگ با خودکشی، تراژدی تحملناپذیری است که امواج گسترده آن فراتر از نزدیکان درجه یک ما میرود. تا مدتها فرض بر این بود که به ازای هر فردی که خودکشی میکند شش نفر به طور بالقوه و شخصا تحتتأثیر آن مرگ قرار میگیرند.
براساس آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه حداقل ۸۰۰ هزار نفر بر اثر خودکشی در جهان جان میبازند. میتوان اینگونه تفسیر کرد که سالانه ۱۰۸ میلیون نفر در معرض خطر خودکشیاند که یک و نیم برابر جمعیت بریتانیا و یکسوم جمعیت ایالات متحده است.
درک خودکشی برای اطرافیان، اغلب ترکیبی از چند احساس همزمان است؛ احساسی که نه یکباره میآید و نه بهسادگی تمام میشود. نخست سردرگمی است؛ پرسشهای بیپاسخ که مدام تکرار میشوند و هیچ توضیح قانعکنندهای ندارند. بعد احساس گناه سر میرسد که «میشد جلویش را گرفت؟» حتی وقتی واقعیت چیز دیگری باشد.
خشم هم بخشی از ماجراست؛ خشم از تصمیمی که گرفته شده یا از ناتوانی بازماندگان در درک آن. در کنارش، شرم و ترس از قضاوت جامعه باعث میشود بسیاری از اطرافیان، دردشان را پنهان کنند. سوگ پس از خودکشی معمولا طولانیتر و پیچیدهتر است، چون هیچ روایت روشنی برای آن وجود ندارد. در نهایت، آدمها طی زمانی طولانی تلاش میکنند زندگیشان را دوباره سرپا کنند؛ نه با فراموشی، بلکه با کنار آمدن با زخمی که برای همیشه در گذشتهشان میماند.
آمار ایران در مقایسه با جهان
دکتر فربد فدائی، روانپزشک میگوید: خودکشی همچون بسیاری از رفتارهای انسانی، دارای زمینههای زیستی، روانی و اجتماعی است. ابتلا به برخی بیماریها از جمله بیماریهای شدید روانپزشکی، میتواند احتمال خودکشی را افزایش دهد؛ مثلا در اسکیزوفرنی، اگر درمان مناسب انجام نشود حدود ۱۰ درصد بیماران ممکن است در اثر خودکشی جان خود را از دست بدهند. از نظر روانپزشکی، ۸۰ درصد خودکشیهای منجر به مرگ، ناشی از بیماریهای روانیِ درماننشده هستند و افسردگی شدید در ۵۰ درصد این موارد، نقش اصلی دارد.
وضعیت روانی فرد نیز در این میان نقش مهمی دارد. برای نمونه، جدایی از فرد موردعلاقه یا تجربه فقدانهای بزرگ میتواند فرد را در معرض خطر قرار دهد. از سوی دیگر، عوامل اجتماعی مانند فقر و بیکاری نیز بهطور مستقیم با افزایش تمایل به خودکشی ارتباط دارند.
متأسفانه در ایران با رشد محسوس میزان خودکشی مواجهیم و باید هرچه سریعتر برای کاهش عوامل زمینهساز آن اقدام کرد. بر اساس آمار سازمان جهانی بهداشت، میزان خودکشی در ایران در سال ۱۹۸۰ برابر با ششدهم در هر ۱۰۰ هزار نفر بوده اما طبق آمار رسمی سال ۱۴۰۳، این رقم به ۹ در هر ۱۰۰ هزار نفر رسیده است؛ این یعنی افزایشی نزدیک به ۱۵ برابر، آن هم در حالی که جمعیت کشور در این دوره حداکثر دو برابر شده است. این روند بسیار نگرانکننده است، هرچند هنوز با متوسط جهانی که حدود ۱۳ در هر ۱۰۰ هزار نفر است فاصله داریم.
آنچه بیش از همه باید موجب نگرانی جامعه شود، نقش عوامل اجتماعی در میل به خودکشی است. فدائی توضیح میدهد: زمانی که جامعه دچار بینظمی و تغییر ناگهانی ارزشها میشود، نرخ خودکشی افزایش مییابد.
شرایطی مانند رشد جرم و جنایت، افزایش اعتیاد، گسترش فقر، کاهش ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق، وضعیتی ایجاد میکند که در جامعهشناسی به آن «آنومی» یا بیسامانی اجتماعی گفته میشود. این وضعیت با افزایش چشمگیر خودکشی همراه است. نمونه بارز آن فروپاشی اتحاد شوروی بود؛ جایی که پس از فروپاشی، میزان مرگ ناشی از خودکشی در روسیه تقریبا دو برابر سال پیش از آن شد.
روانپزشکان میتوانند با تشخیص و درمان بیماریهایی که خطر خودکشی را بالا میبرند نقش مهمی در پیشگیری ایفا کنند؛ کاری که مستلزم ایجاد شبکههای گسترده خدمات بهداشت روان است. جامعهشناسان نیز باید سیاستگذاران را نسبت به اهمیت مسائل اجتماعی در بروز اختلالات روان و افزایش خودکشی آگاه کنند.
البته نمیتوان نقش عوامل فردی و روانشناختی را نادیده گرفت. در نهایت، برخی افراد در مواجهه با شرایط دشوار یا فشارهای شدید روانی، بیش از دیگران آسیبپذیرند و ممکن است به سمت رفتارهای پرخطر سوق پیدا کنند.
خودکشیهای پیدا و پنهان
خودکشی، همانطور که دکتر فربد فدائی توضیح میدهد، رفتاری پیچیده است که طیفی وسیع را در بر میگیرد. در یک انتهای این طیف، شدیدترین حالت یعنی خودکشی منجر به مرگ قرار دارد و در سوی دیگر، تنها فکر کردن گاهبهگاه به خودکشی دیده میشود. میان این دو نقطه، مواردی هستند که در آن فرد اقدام به خودکشی میکند اما قصد از بین بردن خود را ندارد؛ ممکن است مقداری قرص مصرف کند، اما هدف او پایان دادن به زندگی نباشد بلکه بخواهد وضعیتی را نشان دهد، فریاد کمکخواهی سر دهد یا در واکنش به ناکامیها و مشکلات، به شیوهای غیرمرگبار رفتار کند. چنین اقدامهایی با خودکشی منجر به مرگ تفاوت ماهوی دارند.
به گفته دکتر فدائی، برخی رفتارها نیز در دسته خودکشی پنهان قرار میگیرند؛ رفتارهایی که هدف مستقیمشان مرگ نیست اما پیامدهای آن باعث کاهش سلامت و عمر فرد میشود. رانندگی خطرناک در بسیاری از موارد در این گروه قرار میگیرد. همچنین اعتیاد به الکل، مواد مخدر و حتی سیگار با علم به این که موجب کاهش عمر میشوند از مصادیق آشکار این نوع رفتارها هستند. گاهی نیز فرد به بیماری مبتلاست که بهراحتی قابل درمان است اما به آن بیتوجهی میکند تا جایی که بیماری به مرگ او میانجامد. این مورد نیز در ردیف رفتارهای خودکشی پنهان قرار میگیرد.
او توضیح میدهد: میان برخی عوامل زیستـ شیمیایی و رفتارهای خودکشی، همبستگی وجود دارد. برای مثال، کاهش میزان سروتونین و دوپامین میتواند یکی از نشانههای زیستی افزایش خطر اقدام به خودکشی محسوب شود.
برخی افراد دچار حالتی هستند که تکانِشوَری نام دارد؛ یعنی در برابر یک انگیزه ناگهانی و شدید، توان مقاومت ندارند. بهطور طبیعی بسیاری از افراد هنگامی که با ناکامی یا دشواری روبهرو میشوند ممکن است لحظهای به خودکشی فکر کنند اما این فکر خیلی زود برطرف میشود. در فرد تکانشور، همین فکر ناگهانی میتواند به اقدام فوری تبدیل شود؛ بدون آنکه از پیش قابلپیشبینی باشد.
در چنین شرایطی ممکن است فرد ناگهان خود را از روی پل عابر پیاده پرت کند یا جلوی خودرو بایستد. اگر چند لحظه مقاومت میکرد، شاید اصلا این فکر شکل نمیگرفت اما فقدان کنترل تکانه میتواند آن را به عملی مرگبار تبدیل کند.
از آنومی تا بیعدالتی
دکتر فدائی میگوید: در حدود ۲۰ درصد موارد، عوامل روانیـاجتماعی، نقش مستقیم در خودکشی دارند. زمانی که آنومی یا نابهنجاری در جامعه به وجود میآید و ارزشهای اجتماعی فرو میپاشد، روابط اجتماعی گسسته میشود و بیثباتی حاکم میشود و احتمال خودکشی بالا میرود.
وقتی فردی با وجود زندگی سخت و شرافتمندانه، نمیتواند شکم خود یا خانوادهاش را سیر کند اما فرد دیگری با اختلاس به ثروتی یکشبه میرسد احساس بیعدالتی و ناامیدی نسبت به آینده میتواند زمینهساز اقدام به خودکشی باشد.
در بررسی مسأله خودکشی باید همه عوامل را در نظر گرفت؛ از عوامل زیستی و روانی گرفته تا عوامل اجتماعی و محیطی. مثلا از نظر زیستی، بیشترین میزان خودکشی در فصل بهار رخ میدهد. این موضوع برخلاف باور عمومی است که فصل پاییز را همراه با اندوه و غم میدانند اما واقعیت این است که آمار خودکشی در بهار بالاتر است.
جنسیت نیز در مسأله خودکشی مؤثر است. زنان، هشتبرابر مردان اقدام به خودکشی میکنند اما این اقدامها غالبا بهمعنی تمایل واقعی به مرگ نیست. ممکن است خانمی برای گرفتن امتیاز از همسرش یا مردی برای تحت فشار قرار دادن زنی بهمنظور ازدواج، دست به اقدام نمایشی بزند یا دانشآموزی که در امتحان مردود شده، برای گریز از سرزنش احتمالی والدین، اقدام به خودکشی کند اما قصد واقعیاش پایان دادن به زندگی نیست. میزان خودکشیِ منجر به مرگ در مردان، سهبرابر زنان است؛ یعنی اگرچه خانمها هشتبرابر بیشتر اقدام میکنند، اما آقایان سهبرابر بیشتر جان خود را بر اثر خودکشی از دست میدهند.
دکتر فربد فدائی با اشاره به روندهای بینالمللی خودکشی میگوید: در چند دهه گذشته در برخی کشورهای آسیای جنوبشرقی مانند ژاپن و کره، زنانی که وارد رقابتهای سنگین تحصیلی و شغلی با مردان شدهاند، از نظر میزان خودکشی به مردان نزدیک شدهاند. به بیان دیگر، سبک زندگی مردانه در این کشورها به افزایش خودکشیِ منجر به مرگ در میان زنان انجامیده است.
به گفته این روانپزشک، بهطور کلی میزان خودکشی در جهان رو به کاهش است اما در ایران روند افزایشی دارد. این تفاوت، کاملا متناقض با الگوی جهانی است. افزایش استفاده از داروهای ضدافسردگی و وجود درمانهای مؤثر برای اختلالات روانی باعث شده است میزان خودکشی در سطح جهان پایین بیاید. بنابراین بسیار مهم است که نشانههای افسردگی و عوامل خطر، توسط اطرافیان جدی گرفته شود.
یک هشدار جدی به اطرافیان
از هر ده نفری که بر اثر خودکشی فوت میکنند، هشت نفر پیشتر به نحوی تمایل خود را برای مرگ ابراز کردهاند. همانطور که در برخی موارد اخیر در کشور نیز دیدیم، بسیاری از افراد پیش از اقدام، به نوعی خبر داده بودند اما اطرافیان یا متوجه نشدند یا اقدامی نکردند.
او به برخی نشانههای معمول اشاره میکند: اگر کسی مرتب بهدنبال تنظیم وصیتنامه است، ناگهان از کارش استعفا میدهد، با یک بحران بزرگ در زندگیاش روبهروست، یا قرار است جراحی دشواری داشته باشد و همزمان احساس ناامیدی شدید میکند، باید بدانیم که این فرد در معرض خطر خودکشی قرار دارد.
همه این موارد نشان میدهد که مسأله خودکشی، چه تظاهر به خودکشی باشد، چه خودکشی منجر به مرگ، باید جدی گرفته شود. حتی اقدامهای نمایشی نیز میتواند بهدلیل یک خطای محاسباتی یا تأخیر در رسیدن کمک، به مرگ منجر شود.
مثلا دانشآموزی که نمرههای کمی گرفته، ممکن است مقداری قرص تهیه کند تا بهظاهر اقدام به خودکشی کند اما قصد واقعیاش مرگ نیست. او برنامهریزی میکند که زمانی قرصها را مصرف کند که پدر و مادرش در خانه باشند و تصورش این است که والدین صدایش میکنند، پاسخی نمیشنوند و زود متوجه میشوند اما اگر همان روز، پدر و مادر دو ساعت دیرتر به خانه برسند، این دانشآموز ممکن است بر اثر مسمومیت جان خود را از دست بدهد.
دکتر فدائی در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان به خانوادههایی که داغ خودکشی دیدهاند کمک کرد، میگوید: چنین خانوادههایی باید حتما مورد مصاحبه و ارزیابی روانپزشکی قرار بگیرند. باید اختلالات اعصاب و روان در آنها بررسی شود، حمایت اجتماعی لازم در اختیارشان قرار گیرد و به خویشاوندان و دوستان توصیه شود که فرد داغدار را تنها نگذارند. این فرد باید بتواند درباره متوفی سخن بگوید و احساساتش را بیان کند. پنهان کردن موارد خودکشی باعث میشود جامعه از توجه به یک مسأله مهم محروم بماند. اگر ما درباره خودکشی صحبت نکنیم، افراد در معرض خطر از دسترسی به اطلاعات و کمک محروم میشوند.
اسطورهسازی از خودکشی هم اشتباه است. خودکشی دلیل بر شجاعت نیست؛ نشاندهنده فرسودگی فرد و نرسیدن او به حمایتهای اجتماعی و خانوادگی لازم است. او تأکید میکند: مسأله خودکشی، یکبار دیگر ضرورت توجه به بهداشت روان را برای همه روشن میکند. باید جامعه را درباره عوامل گوناگون زیستی، روانی و اجتماعیِ خودکشی آگاه کرد و دولتمردان را متوجه نقش مهم و مستقیم مسائل اجتماعی در افزایش خودکشی ساخت. روحیه جمعی باید امیدوار و شاد باشد. اگر اعضای جامعه احساس ناامیدی کنند، طبیعی است که با افزایش آمار خودکشی روبهرو خواهیم شد.
ایمان به آفریننده هستی
یکی دیگر از عوامل کاهش خودکشی، ایمان به خدای هستی و انسان است. در همه ادیان ابراهیمی خودکشی چونان قتل نفس و دیگر کشی به شمار آمده است. کسی که باور به آفریننده انسان و هستی و سرای جاودان دارد به راحتی در برابر مقدرات تسلیم نمی شود زیرا برای رنجی که در راه زندگی می کشد خداوند به او پاداش در دنیا و آخرت و سرای جاودان می دهد.
در چند پیمایش درباره نرخ جرم و ناهنجاری های اجتماعی در کشور آمده است که شهرهایی که ایمان دینی آنها بالا بوده، جرم و خودکشی کمتر بوده است. به گونه ای که امروز دانشوران علوم معنوی، ایمان درمانی را به عنوان روشی موفق برای کاهش آسیب های خطرساز روح و روان مطرح کرده اند.
تصور غلط رایج
دکتر یوسف برادران، متخصص طب اورژانس و فلوشیپ سمشناسی بالینی میگوید: مراجعه به بخش مسمومیت، محدود به یک نوع بیمار نیست. برخی مسمومیتها عمدی و مرتبط با اقدام به خودکشیاند، برخی اتفاقی و ناشی از مصرف اشتباه دارو و برخی نیز بهدلیل تماس شغلی با مواد آسیبزا رخ میدهند. نوع برخورد با هر مسمومیت، بسته به ماده مصرفشده متفاوت است. ممکن است شستشوی معده، تجویز داروی «زغال فعال»، استفاده از پادزهر اختصاصی یا بستری در بخش مراقبتهای ویژه لازم باشد. هیچ الگوی ثابت و سادهای در این زمینه وجود ندارد.
به گفته دکتر برادران، نمیتوان گفت این نوع مسمومیتها فقط در یک گروه سنی یا اقتصادی رخ میدهد. از افراد بیخانمان و بسیار آسیبپذیر تا اقشار مرفه و از نوجوان تا سالمند، همه در معرض خطر هستند.
او میگوید: در بخش ما رایجترین موارد مسمومیت، مصرف بیش از حد دارو یا مواد است. گاهی اوردوز مواد ظاهرا غیرعمدی گزارش میشود اما ماهیت آن در چارچوب رفتارهای پرخطر یا خودکشی قرار میگیرد. گاهی فرد تصور میکند با مصرف مقدار کمی دارو میتواند خودکشی نمایشی کند یا از فشار روحی بگریزد اما همین مقدار کم اگر با تأخیر در مراجعه همراه شود یا ماده خطرناک باشد، میتواند به مسمومیت شدید یا حتی مرگ منجر شود.
مردم فکر میکنند درمان مسمومیت فقط شستشوی معده است؛ درحالیکه در بسیاری از مسمومیتها اصلا شستشو انجام نمیشود. مهمترین کار، پایدارسازی علائم حیاتی، تجویز پادزهر اختصاصی و در صورت لزوم انجام دیالیز است. بررسی نیت بیمار و این که مصرف دارو عمدی بوده یا تصادفی، بخشی از روند تشخیصی است. برخی موارد با آزمایش و معاینه مشخص میشوند و برخی نیاز به تحت نظر بودن دارند.
دکتر برادران با بیان این که خرید آزاد دارو و خوددرمانی، معضل بزرگی است میگوید: برخی داروها بدون نسخه در عطاریها یا منابع غیرقانونی فروخته میشود و همین موضوع باعث افزایش مسمومیتها شده است.
تقریبا همه مواد مخدر و محرک میتوانند مسمومیت شدید ایجاد کنند و خطر مرگ را بالا ببرند. هرچه مراجعه زودتر انجام شود، احتمال نجات بیشتر است. تأخیر در مراجعه باعث افزایش مرگومیر و ایجاد عوارض طولانیمدت میشود. برخی بیماران بعد از نجات، احساس پشیمانی دارند و میگویند دیگر این رفتار را تکرار نمیکنند اما گروهی دیگر همچنان نیازمند مراقبتهای روانپزشکی هستند. به همین دلیل ارجاع تمام بیماران مسمومیت عمدی به روانپزشک ضروری است.
دکتر برادران در پایان میگوید: کار در بخش مسمومیت بسیار دشوار است. حجم کار زیاد، شرایط سخت اقتصادی و مواجهه مداوم با بیماران در وضعیت بحرانی، فشار زیادی بر کادر درمان وارد میکند. با این حال تلاش ما همواره نجات جان بیماران و بازگرداندن امید به زندگی است.
