پروژه صهیونیستها برای نابودی مقاومت در منطقه چیست؟
به گزارش اطلاعات نیوز و به نقل از المیادین انگلیسی، روزهایی که آمریکا و متحدان اسرائیلیاش میتوانستند با پیروزیهای نظامی مستقیم بر رقبای خود در غرب آسیا دست پیدا کنند، به پایان رسیده است. درعوض،...
به گزارش اطلاعات نیوز و به نقل از المیادین انگلیسی، روزهایی که آمریکا و متحدان اسرائیلیاش میتوانستند با پیروزیهای نظامی مستقیم بر رقبای خود در غرب آسیا دست پیدا کنند، به پایان رسیده است. درعوض، آنها به دکترین محاسبهشده «تفرقه بینداز و حکومت کن» روی آوردهاند. در چارچوب جنگ منطقهای جاری، جبهه اطلاعاتی جایی است که نبردها شکل میگیرند و در نهایت برده میشوند.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ائتلاف اسرائیلی-آمریکایی نشان داده است که قادر به پیروزی قاطع از طریق مداخله نظامی مستقیم نیست. حتی دستاوردهای محدود این بلوک صهیونیستی-امپریالیستی طی دو سال گذشته نیز بر پایه موفقیتهای میدان نبرد نبوده، بلکه بر مخلوطی محاسبهشده از تاکتیکها استوار بوده است که تبلیغات در هسته آن قرار دارد.
هرچقدر هم یک دولت سرکوبگر باشد، حضور سربازان آمریکایی که مرتکب نقض حقوق بشر میشوند، بهصورت مستقیم کنترل قلمرو و منابع نفت را بهدست میگیرند و شهرها را به ویرانه تبدیل میکنند، نسلهای جدیدی از تنفر و نفرت میپروراند
پس از تهاجمات فاجعهبار و هزینهبر آمریکا به کشورهایی مانند عراق و افغانستان، روشن شد که ساقط کردن دولتها از طریق مداخله نظامی مستقیم، استراتژی است که نیاز به جایگزین دارد. نه فقط بهخاطر پیچیدگیهای نظامی و رشد فناوریهای پیشرفتهتر در طرف مقابل، بلکه بهدلیل اثرات بلندمدت این جنگهای تجاوزگرانه بر جمعیت محلی.
به هر حال، هرچقدر هم یک دولت سرکوبگر باشد، حضور سربازان آمریکایی که مرتکب نقض حقوق بشر میشوند، بهصورت مستقیم کنترل قلمرو و منابع نفت را بهدست میگیرند و شهرها را به ویرانه تبدیل میکنند، نسلهای جدیدی از تنفر و نفرت میپروراند. بنابراین، آرام کردن صداهای انقلابی و نابودی چنین جنبشهایی، نیازمند رویکردی متفاوت است؛ رویکردی که شاید از خودِ جنگِ مستقیم هم بیرحمانهتر باشد.
خلع سلاح مقاومت
هماکنون تلاشی برای خلع سلاح گروههای مقاومت در سراسر منطقه جریان دارد. این مأموریت شامل از میان بردن سلاحهای حزبالله، حشد شعبی و حماس، و همچنین کلیه گروههای فلسطینی میشود.
تحقق این هدف فرآیندی است که نیازمند حمله به چندین نقطه فشار متفاوت است. برای هدف این مقاله، باید بر موارد حزبالله و حماس تمرکز کنیم چون شباهتهای بارزی میان آنها وجود دارد.
از آغاز عملیات طوفان الاقصی، اسرائیلیها تلاش کردهاند شکست نظامی خود را به فرصتی برای حذف تمامی تهدیدها علیه خود در سراسر منطقه تبدیل کنند. این خواسته تنها چیزی نیست که از طریق اندیشکدههای مستقر در واشنگتن و تلآویو بهطور مکرر منتقل میشود؛ بلکه در تعهد نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، به «پیروزی کامل» در «جنگ هفتجبههای» او بهوضوح آمده است.
در لبنان، عملیات خلع سلاح حزبالله تنها با عملیات «حمله پیجرها» و نفوذی آغاز شد که به ترور رهبر ارشد آن انجامید. مرحله بعدی، وارد آوردن ضربه به جامعه لبنانی و بهویژه مردم غیرنظامی بود، کسانی که پایه حامیان حزبالله را تشکیل میدهند.
سپس توافق آتشبس به طور عمد هزاران بار نقض شد، با این هدف که حزبالله را بهصورت علنی تحقیر کنند، اما مهمتر از همه، مردم لبنان را تحقیر کنند. برای مثال، پرواز جنگنده اسرائیلی بر فراز مراسم تشییع دبیرکل حزبالله، سید حسن نصرالله، فقط از روی حقارت انجام نشد؛ این اقدام نمایش قدرتی محاسبهشده بود.
بهعنوان ابزار جنگ، تبلیغات صهیونیستی سعی داشت با وجود موفقیتهای رزمندگان حزبالله در نبردهای زمینی برای حفظ روستاهای جنوب لبنان در جریان جنگ، حزبالله را بهعنوان سازمانی شکستخورده نظامی نشان دهد و تا حد زیادی در ایجاد این توهم موفق شد. برای تقویت این ایده، نقضهای مداوم آتشبس، از جمله آدمربایی و قتل غیرنظامیان، تخریب مناطق مسکونی و حتی بمباران بیروت، با دقت محاسبهشدهای انجام شد.
ستاد امنیتی اسرائیل بهخوبی میداند که حزبالله هنوز بهعنوان یک نیروی رزمی توانمند و دستنخورده است؛ به همین دلیل است که آنها تقریباً روزانه به اهدافی حمله میکنند که ادعا میکنند متعلق به این گروه است. با این حال، نبود صدای اطمینانبخش سید حسن نصرالله تردیدهایی در مورد وضعیت گروه پدید آورد.
تبلیغات صهیونیستی سعی داشت با وجود موفقیتهای رزمندگان حزبالله در نبردهای زمینی برای حفظ روستاهای جنوب لبنان در جریان جنگ، حزبالله را بهعنوان سازمانی شکستخورده نظامی نشان دهد و تا حد زیادی در ایجاد این توهم موفق شد
در مجموع تحت فرمان نخستوزیری بیشرمانه «نواف سلام» که برخلاف میل اکثریت لبنانیها به ایالاتمتحده اجازه داده تا سیاستگذاریهای دولت او را در راستای خواست خود زیر پا بگذارد، نتیجه چیزی جز خلق یک فضای سیاسی شیطانی در لبنان نبوده است.
در مصاحبهای اخیر با روزنامه The National، فرستاده آمریکا تام باراک با خنده از چشماندازِ اینکه واشنگتن ارتش لبنان را برای دفاع از خود در برابر تجاوز اسرائیل مسلّح کند، سخن گفت و به صراحت اعلام کرد که آمریکا آنها را «مسلّح میکند تا علیه مردم خود بجنگند». او همچنین عقایدی را اینگونه بیان کرد: «پس مردم میگویند، خب، آنها بر سر مرزها و حدود میجنگند. موضوع این نیست که بر سر چه میجنگند. یک مرز یا حدّ، ارزشی برای معامله است… نتیجه نهایی این است که کسی خواهان تسلط است، که یعنی کسی باید تسلیم شود. در آن بخش از جهان، تسلیم شدن وجود ندارد؛ آنها واژه تسلیم را ندارند. نمیتوانند تسلیم را درک کنند. بنابراین در نهایت، تنها پاسخ، شکوفایی است.»
یکی از چیزهای ارزشمند درباره دولت ترامپ این است که رئیسجمهور و بسیاری از مقاماتش میل دارند بخشهای پنهان را آشکار بگویند. اگر آنها مردم را «حیوانی» بدانند یا اینکه «متمدن» نیستند، به طور صریح این را میگویند و اینچنین است که آنها جهان عرب و مسلمانان را میبینند.
از اینرو، چنین مردمی سزاوار آن هستند که با این درک توهینآمیز مورد «مانور» قرار گیرند. با این حال، آنها موفق میشوند بسیاری از آن عربها و مسلمانانی را که مانند برده رفتار میکنند، یا دچار عقده حقارتاند یا تنها بهدنبال روز مزدند، پیدا کنند و بدینوسیله دیدگاه واشنگتن درباره نحوه کار منطقه را تقویت کنند: اینکه میتوان برخی را رام کرد، اما دیگران مانند وحوش رفتار میکنند و از فرمانپذیری سر باز میزنند، پس باید آنها را سرکوب کرد.
این دیدگاه که هم در میان سیاستگذاران اسرائیلی و هم آمریکایی پذیرفته شده، که عربها فقط زبان زور را میفهمند، در ذهنیت صهیونیستها بیش از صد سال سابقه دارد. در سال ۱۹۲۳، رهبر جنبش صهیونیستی «تجدیدی»، زئِو یاباتینسکی، گفته بود «فقط وقتی صلح خواهد بود که دشمنان ما امید خود را به پایان دولت یهودی از دست بدهند.»
در چارچوب این طرز تفکر، اسرائیلیها آنچه را «سیاست بازدارندگی» مینامند، خلق کردند؛ عبارتی دیگر برای اینکه اعلام کنند حاضرند قیمتهای سنگینی را از جمعیتهای عرب بابت جرأت به چالش کشیدن آنها بگیرند و برتری سلاحهای خود را نشان دهند. بهخاطر این اندیشه بود که اسرائیلیها فوراً تصمیم به ارتکاب نسلکشی و نابودی کامل غزه گرفتند و سپس پس از شوکهای نظامی که از طرف هر دو طرف دریافت کردند، لبنان را نیز ویران کردند.
با این حال، اکنون که اسرائیلیها به دنبال ایجاد تفرقه و برانگیختن ناآرامی داخل لبنان و نوار غزهاند، گروههای مسلح مرتبط با داعش را مسلح کردهاند تا عملیات نظامی علیه حماس انجام دهند و با تشویق برخی طوایف برای مسلح شدن، آشوب ایجاد کنند. این گروهها شامل «نیروهای مردمی» در رفح، «نیروی ضربت ضدتروریسم» در خانیونس و «ارتش مردمی نیروهای شمالی» در شمال غزه هستند.
بلافاصله پس از اعلام آتشبس در غزه، این گروههای تروریستی حملات خود را علیه مقاومت فلسطینی و همچنین غیرنظامیان تشدید کردند، حتی تلاش کردند اقدامات خود را با استناد به فتاوای داعشی که رزمندگان مقاومت را مرتد میدانستند، توجیه کنند.
اگرچه بهتنهایی این تاکتیکها در رسیدن به اهداف مورد انتظار شکست میخورند، اسرائیلیها و آمریکاییها درک میکنند که آنها بازی بلندمدتی را دنبال میکنند که شامل بیشمار عملیات روانی علیه مردمان منطقه است.
ایده صهیونیستها در سوریه چطور عمل کرد؟
در مورد سوریه، این استراتژی دقیقاً همانطور که آنها خواستند عمل کرد. آنها ایدئولوژی تکفیری و وهابی را برای تقسیم سنیها بهکار گرفتند، سپس هر فرقه را علیه دیگری برانگیختند و همزمان از اقلیتهای قومی حمایت کردند تا اهداف خود را پیش ببرند. نتیجه نهایی فروپاشی کامل رژیم دیرین سوریه بود، که با نهاد جدیدی که همکار آمریکا بود جایگزین شد و از لحظه ورود به دمشق محکوم به ادامه تفرقه بود.
در مورد سوریه، فشار نظامی خارجی با جنگ داخلیای ترکیب شد که آمریکا و متحدانش بر آن کنترل گرفتند، و بهطور کامل مردم سوریه را از هدایتِ اپوزیسیونی که شکل گرفت محروم کردند و افرادی از میان سوریها را که به مخالفت برخاستند به عروسکهای خود تبدیل کردند. آمریکا، با کمک رژیمهای خلیجی مشتری خود، فرقهگرایی را ترویج داد تا بنیانهای مفهوم «سوری بودن» را تضعیف کند. سپس، پس از اینکه دولت و اپوزیسیون کنترلشده با هم درگیر شدند و به بنبست رسیدند، تحریمها و عملیات روانی وارد عمل شدند.
با فروپاشی دولت سابق در دمشق، اسرائیلیها تصمیم گرفتند یک عملیات هوایی گسترده را برای نابودی همهٔ سلاحهای استراتژیک سوریه که قادر به نابودیشان بودند، آغاز کنند و قلمروی موردنظر خود را تصاحب کنند، در حالی که بلافاصله خط ارتباطی با احمد الشرع برقرار کردند.
نقشه صهیونیستها برای ایران
در ایران، Haaretz اخیراً فاش کرد که اسرائیلیها پشت یک عملیات در شبکههای اجتماعی قرار داشتند که از فارسیزبانان برای اداره هزاران حساب جعلی استفاده میکردند و وانمود میکردند طرفداران بازگشت به سلطنت مخلوع در ایراناند. این کارزار در سال ۲۰۲۲، همزمان با ناآرامیهای داخلی در ایران، آغاز شد.
در همین حال، بیبیسی فارسی، صدای آمریکا فارسی و ایران اینترنشنال ماشینهایی با بودجه کلاناند که با هدف برانگیختن مخالفت با دولت تهران، اطلاعات نادرست پخش میکنند. آمریکا، اسرائیل، بریتانیا و کشورهای اتحادیهٔ اروپا همه داراییهای اطلاعاتی در سراسر ایران دارند که آمادهٔ اقداماند، همانطور که در جریان جنگ ۱۲ روزه در ماه ژوئن دیدیم.
هدف نهایی در همه جبههها، بیاعتبار کردن همه کسانی است که جرئت به چالش کشیدن پروژه صهیونیستی را دارند
هدف نهایی در همه جبههها، بیاعتبار کردن همه کسانی است که جرئت به چالش کشیدن پروژه صهیونیستی را دارند. برای مثال در روزهای اخیر الحدث و العربیه، دو رسانه سعودی با بودجه دولت، ادعا کردند که حماس موافقت کرده است خلعسلاح شود، که این ادعا واکنشهای منفی را در میان هواداران مقاومت فلسطین برانگیخت. با این حال، منبعِ بهاصطلاح «حماس» که به آن اشاره شد، آشکارا وجود نداشت و داستان در نهایت جعلی از آب درآمد.
چه از طریق تأثیرگذاران فرقهای مذهبی، شبکههای تلویزیونی و صفحات شبکههای اجتماعی که تبلیغات تفرقهافکنانه را بهصورت شبانهروزی پخش میکنند، چه از طریق بازیگران سیاسی خریداریشده، جنگ روانی علیه مقاومت منطقهای بیامان است. همه اینها طراحی شده تا پایههای حمایتی مقاومت زیر فشار خم شوند و شروع به رویگردانی از جنبشهای خود کنند.
ایده این است که مردم شستهرفته و مغزشوییشدهای بهاندازه کافی به وجود آورند تا بهنام ائتلاف آمریکا-اسرائیل اقداماتی انجام دهند و آنها را به این توهم فریب دهند که تسلیم سلاحها و پذیرش شکست، بهنوعی رفاه و رونق اقتصادی خواهد آورد. هرگاه جمعیتی، یا حداقل بخش قابلتوجهی از آن، تسلیم شد، نتیجه دقیقاً برعکس «ثبات»، «رونق اقتصادی» و «فرجهای» است که انتظار داشتند. در عوض، آنها خود را برده پروژه صهیونیستی مییابند.
