ژست اروپاییها برای تشکیل کشور فلسطین در نهایت به سود اسرائیل تمام میشود
به گزارش اطلاعات نیوز و به نقل از المیادین، پایتختهای مهم اروپایی، از جمله سه کشور اروپایی موسوم به E3، اکنون خواستار تشکیل کشور فلسطین تا ماه سپتامبر شدهاند. امانوئل مکرون در نامهای به محمود...
به گزارش اطلاعات نیوز و به نقل از المیادین، پایتختهای مهم اروپایی، از جمله سه کشور اروپایی موسوم به E3، اکنون خواستار تشکیل کشور فلسطین تا ماه سپتامبر شدهاند. امانوئل مکرون در نامهای به محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، خواستار «آتشبس فوری، آزادی همه گروگانها، ارسال گسترده کمکهای انسانی به مردم غزه، خلع سلاح حماس» و تشکیل یک کشور فلسطینی شد که «اسرائیل» را به رسمیت بشناسد.
عباس نیز پاسخ داد که نخستین و مهمترین شرطش برای تشکیل کشور فلسطین، خلع سلاح آن است؛ شرطی که بهروشنی غیرمنطقی است، زیرا اساساً کشوری بدون سلاح وجود ندارد.
استارمر، نخستوزیر بریتانیا، هم در بیانیه خود خواستار «حذف رهبری حماس» شد و نخستوزیر کانادا، کارنی، در طرح بهاصطلاح صلح خود خواستار برگزاری انتخاباتی توسط تشکیلات خودگردان شد که حماس را از حضور در آن کنار بگذارد.
این فشارها در حالی است که آمریکا و اروپا در رأس آن قرار دارند و همزمان متحدان منطقهایشان نیز با شدت بیشتری خواستار خلع سلاح مقاومت فلسطین شدهاند؛ قطر، مصر و عربستان سعودی نیز در این فراخوان همراه شدهاند.
به موازات این جریان، فشارها برای خلع سلاح مقاومت لبنان نیز رو به افزایش است؛ هدفی که آمریکا دستکم سه دهه است دنبال میکند. واقعیت آشکار این است که از زمان آتشبس اعلامشده، اشغال بخشهایی از جنوب لبنان توسط «اسرائیل» بهعنوان «منطقه حائل» با فشار آمریکا تثبیت شده است.
از ۱۸ فوریه، رژیم صهیونیستی ساخت چنین منطقهای را در پنج نقطه کلیدی جنوب لبنان آغاز کرده است: اللبونه نزدیک حومه ناقوره، حوالی جالالدیِر در عیتارون، تپه حَمَمس مقابل متولا، جبل بْلات در مروهین و رمیه، و حومه میان مرکبا و حولا.
احیای طرح منطقه حائل ۱۹۷۸ در لبنان، حملات غیرقانونی به این کشور و کشتارهای مکرر شهروندان لبنانی برای آمریکا ابزاری جهت اعمال فشار و تحمیل نظم «خاورمیانه جدید» است. بیش از ۴ هزار مورد نقض آتشبس، همان «چماق» آمریکا برای وادار کردن لبنان به تسلیم است و وعده «تسهیل اقتصادی» در قبال خلع سلاح مقاومت نیز همان «هویج» آنهاست.
در لبنان، مأموریت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب این کشور (بر اساس قطعنامه ۲۷۴۹ شورای امنیت در سال ۲۰۲۴ که بر اجرای کامل قطعنامه ۱۷۰۱ تأکید دارد) در ۳۱ اوت به پایان میرسد. لبنان درخواست تمدید رسمی این مأموریت را داده، اما این مهلت پرسشهایی را درباره آینده کشور و مقاومت ایجاد کرده، بهویژه در شرایطی که «اسرائیل» با حمایت فشارهای آمریکا، حملاتش را تشدید کرده و مقامات لبنانی نیز در حال مذاکره بر سر موضوع خلع سلاح مقاومت هستند.
همزمان، فرستاده اخیر آمریکا، توماس باراک، گفته واشنگتن دیگر نمیتواند از «اسرائیل» بخواهد امتیاز بیشتری بدهد، زیرا از آزادی کامل این رژیم برای حمله به لبنان سود میبرد و از این حملات بهعنوان اهرم فشار برای حذف مقاومت استفاده کرده که موفق نبوده است. این یعنی آمریکا اکنون «اسرائیل» را رها میکند تا دوباره حملات گستردهتری علیه مقاومت انجام دهد.
برخی منابع از توزیع تجهیزات امدادی در سراسر لبنان خبر میدهند، گویی که برای جنگی دیگر و موج تازهای از آوارگان آماده میشوند. صبر نمایشی آمریکا بر سر لبنان رو به پایان است و دو طرف خود را برای جنگ و ایجاد ناآرامی داخلی آماده میکنند. حتی احتمال دارد گروههای افراطی سنی بهعنوان نیروهای نیابتی علیه مقاومت لبنان به کار گرفته شوند، همانطور که از «ابومحمد الجولانی» خواسته شده علیه حزبالله و ایران نقش ضدشورشی ایفا کند.
در غزه نیز، محاصره و گرسنگی دادن به مردم به ابزاری برای فشار آمریکا و اروپا تبدیل شده تا آنها را به پذیرش نسخهای بیدندان از «دولت فلسطینی» به سبک تشکیلات خودگردان وادار کنند؛ جایی که اهداف رژیم صهیونیستی با نمایش اشک تمساح دولتهای اروپایی همسو میشود: خلع سلاح حماس.
در روایت تحقیرآمیز غرب، فلسطینیها باید قدردان باشند که بخشی کوچک از سرزمین تاریخیشان «به آنها داده میشود»، در حالی که «اسرائیل» با نابودی مقاومت فلسطین، حفظ بیشتر سرزمینهای اشغالی و گرفتن بهرسمیتشناسی کامل از سوی خود فلسطینیها، در پی یک نسلکشی «راهحل نهاییگونه» برای محو کامل آنهاست.
این هدف، ترکیبی از بدترین سیاستهای دولتهای هژمونیک است که خود را «دموکراسی» مینامند: زورگویی خشن «اسرائیل» و آمریکا، و فریبکاری زبان نرم اروپا برای کسب رضایت ظاهری، که در واقع تلاشی است برای جبران وجهه داخلی ازدسترفتهشان بهخاطر وابستگی تمامعیار به واشنگتن و تلآویو.
تعجبی ندارد که این نمایشهای توخالی اروپا در حالی اجرا میشود که همانها به تحریک علیه ایران ادامه میدهند. آمریکا، فرانسه و آلمان همراه با چند کشور ناتو و اتحادیه اروپا اخیراً ایران را به «طرحریزی برای ربودن، آزار و حمله به شهروندان و روزنامهنگاران غربی» متهم کردهاند.
بازگشت به چنین اتهامات بیپایه و خصمانه علیه تهران، آن هم همزمان با نشانههایی از احتمال ازسرگیری مذاکرات، فقط بهانهای برای ادامه سیاستهای خصمانه علیه جمهوری اسلامی است، بهویژه در شرایطی که هیچ تهدید واقعی وجود ندارد. آخرین باری که E3 با ایران مذاکره کرد، این گفتوگوها با بیانیههای تهدیدآمیز و دروغین بیسابقه آژانس بینالمللی انرژی اتمی دنبال شد که به آمریکا و «اسرائیل» مجوز داد تا جنگی آشکار علیه تهران آغاز کنند؛ جنگی که شدیدترین تهاجم از زمان جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰–۱۹۸۸) بود.
اکنون، در حالی که رهبران اروپایی با یک دست اشک تمساح برای غزه میریزند، با دست دیگر شمشیر تهدید را علیه ایران میچرخانند؛ آن هم به جرم استفاده از حق حاکمیت انرژی خود — حتی در چارچوب محدودیتهای سختگیرانه «جامعه بینالمللی» — و دفاع مشروع از خود.
یکی دیگر از ابعاد پنهان دشمنی اروپا با ایران این است که تهران نهتنها نماینده خودش، بلکه حامی کل محور مقاومت است. با باز کردن جبهه علیه ایران، غرب جمعی در واقع به دنبال حمله به تنها دولت مستقل و شریان حیاتی مقاومت منطقه است؛ تنها نیرویی که بهطور واقعی و مادی در برابر جنایت نسلکشی «اسرائیل» علیه فلسطینیها ایستاده است.
حملات جداگانه علیه حزبالله در لبنان یا مقاومت متحد فلسطین در غزه، بخشی از تلاش مشترک غرب و «اسرائیل» برای حذف مقاومت و از بین بردن هرگونه معنای واقعی برای کشور فلسطین است. برای «اسرائیل»، نسلکشی یک مسیر حیاتی است و برای غرب، این هدف با زبانی فریبنده، ابزاری برای رسیدن به مقصود است.
آمریکا و «اسرائیل» در دههها تلاش خود برای نابودی مقاومت در منطقه پیشرفتی نداشتهاند. نارضایتی غرب از نتانیاهو و رژیم صهیونیستی هم دقیقاً از همین ناتوانی در تحقق این هدف سرچشمه میگیرد. اقداماتی مانند الحاق سرزمین، گرسنگی دادن جمعی و اسکان یهودیان در غزه، فقط همان «صلح لیبرال» و نظم بینالمللی هژمونیک غرب را که برای کنترل منطقه طراحی شده، برهم میزند.
قدرتهای اروپایی و رهبران لیبرال آمریکا نه به خاطر دغدغه حقوق فلسطینیها، بلکه به این دلیل که توسعه شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری برخلاف چارچوب سیاسی توافقنامه اسلوست، آن را محکوم میکنند. تازهترین محکومیت آلمان نسبت به این اقدامات، با وجود حمایت مادی و دیپلماتیک گسترده از نسلکشی و رد کامل شناسایی کشور فلسطین، بازتابی از همین نگرانی است؛ نگرانی از فروپاشی همان مدل تشکیلات خودگردانی که غرب میخواهد بر غزه تحمیل کند.
قدرتهای غربی در نهایت به لبنان و فلسطین اولتیماتوم دادهاند که یا به دولتهای دستنشانده «اسرائیل» تبدیل شوند یا نابود. همانطور که شیخ نعیم قاسم گفته، «هرکس امروز خواستار خلع سلاح مقاومت شود، عملاً خواستار تحویل سلاح به اسرائیل است.» این اجماع قاطعانه توسط حزبالله، حماس، انصارالله، مقاومت اسلامی عراق و ایران رد شده است. حماس نیز در تازهترین بیانیه خود تأکید کرده که خلع سلاح تنها پس از تشکیل یک کشور مستقل ممکن است، نه قبل از آن؛ تا زمانی که اشغالگری ادامه دارد، مقاومت ضرورت دارد.
شاید «اسرائیل» پس از بحران سوریه بهطور موقت پیروزی تاکتیکی به دست آورده باشد، اما از نظر راهبردی همچنان سردرگم است. آخرین حرکت اروپاییها در دیپلماسی فریبکارانه، در واقع تأییدی بر موفقیتهای مقاومت علیه «اسرائیل» است. اینگونه اقدامات را باید نه ژستهای خیرخواهانه، بلکه بخشی از کارزار ضد مقاومت دانست که هدفی جز نجات «اسرائیل» از بنبست خود ندارد.