سینمای عقیم، ستارههای کمفروغ
به گزارش مشرق و به نقل از اطلاعات نیوز، جایی که صحبت از فیلمسازی به عنوان یک صنعت پولساز میشود، حتماً پای ستارهها هم به میان میآید. البته باید توجه کرد این عبارت غیر از فیلمهای سینمایی، در...
به گزارش مشرق و به نقل از اطلاعات نیوز، جایی که صحبت از فیلمسازی به عنوان یک صنعت پولساز میشود، حتماً پای ستارهها هم به میان میآید. البته باید توجه کرد این عبارت غیر از فیلمهای سینمایی، در معنای کلیترش شامل سریالسازی هم میشود و بخش مهمی از آن چیزی است که معمولاً تحت عنوان صنعت سرگرمی مورد اشاره قرار میگیرد.
ستارهها با خودشان خاطرات آثار موفق قبلی را به فیلم یا سریال جدید میآورند و به رغم تفاوتی که نقشهایشان با موارد قبلی دارد، از آنجا که هر کدام نمادی از یک تیپ شخصیتی خاص هستند، خودبهخود مخاطب را متوجه این میکنند که با چه نوع اثری مواجه است.
حتی تغییر پارادایم آنها و پذیرفتن نقشهای متفاوت هم به دلیل سابقه قبلیشان در ذهن تماشاگران است که جالب میشود. با این حال بزرگترین آفت کار ستارهها این است که امکان دارد تکراری شوند و از مد بیفتند. چاره چیست؟ به راحتی میتوان پاسخ داد که به میدان آمدن و معرفی ستارههای جدید. این دقیقاً همان جایی است که صنعت فیلمسازی ایران در حال حاضر به مشکل خورده.
دستمزد ستارهها به شکل نجومی بالا رفته و فیلمها و سریالهای ما مدتهاست هیچ چیزی ندارند جز رقابت بر سر تأمین بودجه و جذب تعداد بالایی از این چهرهها در فهرست عواملشان. فرمولهای تجاری فیلمسازی در ایران طی سالهای اخیر هر روز سادهتر شدهاند و عمق راهبردی بلندمدت در آنها لحاظ نشده است. فرمول این است که بودجه مورد نظر تأمین میشود، چند چهره مشهور را جذب یک پروژه میکنیم و آنها را در موقعیتهای جواب پس داده قبلی قرار میدهیم و تمام.
در این فرمول ریسک سادهترین خلاقیتها هم پذیرفته نمیشود، چه رسد به آزمون و خطا برای جذب چهرههای جدید و رساندن آنها به جایگاه ستاره شدن. حالا ما با فهرست محدودی از چهرههای مشهور سینما و تلویزیون و نمایش خانگی مواجهیم که گاهی در ۵۰ یا حتی ۶۰ سالگی، نقش جوانهای دمبخت را بازی میکنند و مخاطب باید این چهرهها را از تبلیغات تلویزیونی و بیلبوردهای شهری تا چند فیلم و سریال همزمان روی پرده و روی آنتن و در پلتفرم بپذیرد. در شرایطی که سینمای ایران بعد از ۲ سال پرتماشاگر، از ابتدای سال ۱۴۰۴ با افت محسوس مخاطب مواجه شده، سریالهای تلویزیون چند سالی است که در مسیر افول به سر میبرند و حتی صنعت نمایش خانگی امروز به وضوح رونق کمتری نسبت به سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ دارد، به روشنی میتوان دریافت که توجهات تماشاگران نسبت به فیلمها و سریالهای داخلی کاهش یافته است؛ کاهشی که رد علل آن را در شئون مختلفی از صنعت هنرهای تصویری میتوان دید. یکی از این شئون که خصوصاً از طرف مخاطب عام اهمیت زیادی دارد، چهرههای جلوی دوربین یا همان بازیگران اثر است، چراکه بازیگرها به عنوان ویترین هر فیلم و سریال، نخستین قلابی به شمار میروند که میتواند بیننده را جذب کند.
قلاب بازیگران اما به نظر میرسد در سینما، تلویزیون و نمایش خانگی ایران، با یک بحران یا شبهبحران گرفتار شده؛ بحرانی که نشانهها و علل متنوعی دارد.
ستارهها و حتی گاهی چهرههای فرعی مرتب تکرار میشوند، سن بازیگران حتی نسبت به نقشهایی که بازی میکنند مرتب بالاتر میرود، تعداد تولیدات ما نسبت به نیاز مخاطب داخلی کم است و طبیعتاً تماشاگران، این بازیگرها را بیشتر و تکراریتر تماشا میکنند، تکیه روی حضور چهرههای مشهور به جای تمرکز روی فیلمنامه و خلق داستانهای جذاب بیش از حد شده است، سیستم قابل قبولی برای کشف و معرفی ستارهها در صنعت فیلمسازی ایران فعال نیست، ژانرها و حتی پیرنگ داستانی فیلمها و سریالها شدیداً تکراری شدهاند و در این قالب حتی همان چهرههای موجود هم مرتب تیپهای خودشان را تکرار میکنند و در جا میزنند.
اینها مشکلاتی است که باعث شده صنعت فیلمسازی ایران در سالهای اخیر با مشکل معرفی چهرههای جدید مواجه شود. در ادامه به بررسی کلی تکتک این موارد پرداخته شده است.
سینما در محاصره تکراریها
نگاهی به فهرست بازیگران فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی و نمایش خانگی در حال انتشار، نشان میدهد شمار قابل توجهی از این آثار، از بازیگران تکراری استفاده میکنند. اگر سریالهای خانگی را بررسی کنید، به شماری بازیگر برمیخورید که از این سریال به آن سریال میروند و در همه پلتفرمها هستند؛ نه فقط در نقشهای بسیار فرعی و گذری، بلکه گاه در نقشهای اصلی.
هوتن شکیبا هنرپیشه اصلی «تاسیان» در «سووشون» نیز بازی میکند، سهیل مستجابیان دیگر بازیگر «سووشون» در رقابت «کارناوال» حاضر است و محمد شیری همزمان در «تاسیان» و «آرزوهای چپکی» حضور دارد. در سینما این وضعیت بدتر است و پژمان جمشیدی از ابتدای سال به تنهایی در ۴ فیلم روی پرده حاضر بوده! رضا عطاران و عباس جمشیدیفر همزمان در «صد دام» و «اجل معلق» دیده میشوند و امیرمهدی ژوله در حالی که هنوز رقابتش در «کارناوال» تمام نشده، «جزایر قناری» را روی پرده سینما میبیند و قرار است بهزودی با «کافه ژوله» در نمایش خانگی بیشتر دیده شود! وضعیت تلویزیون هم بهتر از سینما و خانگی نیست.
کاوه خداشناس در حالی «آلا» را روی آنتن شبکه ۳ دارد که تا چند روز پیش با «وقت صبح» در شبکه یک هم دیده میشد و هادی حجازیفر یکی از بازیگران اصلی ۲ مجموعه بازپخشی متوالی شبکه یک، یعنی «عاشورا» و «منطقه پرواز ممنوع» بود. همین حالا هم جعفر دهقان همزمان ۲ سریال «آلا» در شبکه ۳ و «حکایتهای کمال ۲» در شبکه ۲ را دارد و حسام منظور، احمد کاوری، سیدمهرداد ضیایی و ایوب آقاخانی، ۴ بازیگریاند که همزمان «نجلا ۲» را در باکس دوم سریالی شبکه ۳ و «مهمانکشی» را در شبکه یک روی آنتن دارند!
میانسالها به جای همه!
بخشی از صورت مساله بحران بازیگری در سینما، تلویزیون و نمایش خانگی که از معرفی نشدن بازیگران جدید سرچشمه میگیرد، به تجمع هنرپیشههای میانسال در مدیومهای مختلف بازمیگردد؛ جایی که حتی نقشهای جوان را نیز میانسالها بازی میکنند، چراکه خبری از چهرههای جدید نیست.
مثلاً همین حالا در «صد دام»، رضا عطاران ۵۷ ساله، نقش یک تازهداماد را ایفا میکند و حتی هوتن شکیبای ۴۱ ساله، در جلد جوان اول «تاسیان» دیده میشود! در این سریال نازنین بیاتی ۳۵ ساله نیز در نقش یک دانشجوی ۱۹-۱۸ ساله ایفای نقش میکند. در «کوکتل مولوتف» نیز امین حیایی ۵۵ ساله، ستاره پسیانی ۴۰ ساله، احمد مهرانفر ۵۰ ساله و یکتا ناصر ۴۶ ساله، نقش جوانان در معرض ازدواج را بازی میکنند! حال که صورت مساله روشن شد، اگر بخواهیم علل به وجود آمدن این بحران بازیگری را در کشورمان بررسی کنیم، احتمالاً به ۴ عاملی میرسیم که در ادامه میخوانید.
تولید کم تکرار میآورد
بدون تردید یکی از عوامل تکرار بازیگران در آثار مختلف را میتوان تولید کمشمار محصولات نمایشی در کشور دانست. کمیت نسبتاً پایین فیلمها و سریالهای سالانه نسبت به برخی دیگر از کشورهای صاحب صنعت سینما، سبب شده تا به تعداد کمتری از عوامل ساخت از جمله بازیگران جلوی دوربین نیاز باشد. با این حال، از آنجا که شمار فیلمها و سریالهای تماشاشده توسط هر تماشاگر ایرانی با تماشاگران کشورهای صاحب صنعت سینما تفاوت چشمگیری ندارد و این رقم تابعی از تعداد تولیدات نیست، بنابراین آن گروه از محصولات که بیننده فراوانی مییابند و عموم تماشاگران را جذب میکنند، با حضور چهرههایی ساخته میشوند که در محصولات دیگری نیز حاضرند و به فعالیت میپردازند.
به طور مثال، اگر هر فیلمبین ایرانی در طول سال به طور متوسط ۲۰ فیلم و سریال تماشا کند، یعنی تقریباً ۱۰ درصد تولیدات سالانه سینما، تلویزیون و نمایش خانگی را تماشا کرده. در مقابل، این عدد برای تماشاگر آمریکایی که از میان حدود ۷۵۰ فیلم و حدود ۴۵۰ سریال دست به انتخاب میزند، حدود ۱.۵ درصد است. روشن است که شمار بازیگران تکراری در ۱.۵ درصد از آثار سالانه یک کشور، بسیار کمتر از تعداد چهرههای تکراری در ۱۰ درصد از تولیدات سالانه ایران است. به همین دلیل، با وجودی که ممکن است تعداد آثار هر بازیگر در طول سال، در ۲ کشور تقریباً مساوی یا نزدیک به هم باشد، ولی بازیگران ایرانی بسیار بیشتر به چشم میآیند و گویی تکراریترند.
کله به جای فیلمنامه
از آنجا که اصلیترین عنصر هر پوستر سینمایی، صورت بازیگرهای اثر است، اصطلاحی در میان اهالی سینما وجود دارد که به چهرههای حاضر در پوستر هر فیلم، میگویند «کله»؛ همان بازیگرهای شناختهشدهای که به قدر حضور در پوستر فیلم یا سریال، مشهورند و البته ممکن است در یک فیلم یا سریال، یک نفر یا حتی ۱۰ نفر باشند.
نکته این است که در سالهای اخیر یکی از روندهای رایج در صنعت سینما و تلویزیون، استفاده از بازیگران مشهور و چهرههای محبوب به جای تمرکز بر فیلمنامههای قوی و خلاقانه بوده. بسیاری از تهیهکنندگان به این نتیجه رسیدهاند که حضور یک ستاره پرطرفدار میتواند تضمینکننده فروش خوب یا حداقل توجهات کافی به اثر باشد، حتی اگر داستان فیلم یا سریال، جذابیت لازم را برای تماشاگران نداشته باشد. این رویکرد تا حد زیادی ناشی از نگاه صرفاً تجاری به سینماست، جایی که جذب مخاطب و بازگشت سرمایه به هر قیمتی در اولویت قرار دارد و رضایت تماشاگر، کمتر اهمیت مییابد.
استفاده از بازیگران شناختهشده باعث میشود پروژه در مراحل اولیه تبلیغات نیز توجه بیشتری جلب کند. چهرههای محبوب در شبکههای اجتماعی، رسانهها و جشنوارهها همیشه بیشتر دیده میشوند و حضورشان میتواند هیجان و انتظار برای تماشای فیلم را بالا ببرد. سکه اصرار به استفاده از ستارهها برای پر کردن خلاء فیلمنامه خوب، روی دیگری هم دارد: تکراری شدن بازیگرها؛ تا جایی که تهیهکنندگان حاضرند هفتهها و ماهها برنامهریزی پروژه را تغییر دهند تا با هنرپیشه سرشلوغ همکاری کنند و اصطلاحاً کله او را در پوستر اثر داشته باشند!
ستارهبازی به جای ستارهسازی
نگاهی به فهرست بازیگران محصولات پلتفرمهای ویاودی -که بالاتر هم خواندید- نشان میدهد این سرویسها به جای اینکه به دنبال کشف و تربیت بازیگران تازهنفس و بااستعداد باشند، ترجیح میدهند روی بازیگران مشهور و از قبل شناختهشده سرمایهگذاری کنند.
این رویکرد به دلایل مختلف اتخاذ میشود؛ اول اینکه چهرههای مشهور، تا حدی میتوانند متضمن جذب کف قابل قبولی از مخاطب باشند و دوم اینکه از لحاظ اقتصادی، این انتخاب به نظر کمریسکتر میآید و روند بازگشت سرمایه را سریعتر و محتملتر میکند. در مقابل، نتیجه این رفتار، تکرار چهرهها و نبودِ تنوع در بازیگران و نقشهاست که به مرور باعث یکنواختی تولیدات میشود و فرصت دیده شدن و تجربه کردن نقشهای مهم را از جوانان و بازیگران جدیدی که استعداد و انرژی دارند، میگیرد. این امر میتواند در بلندمدت به این صنعت ضربه زده و به رکود در کیفیت و نوآوری آثار هنری منجر شود و صنعت فیلم و سریال را به سمت محافظهکاری بیشتر سوق دهد.
نیاز عمیق به تنوع ژانر
بیشک یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر تنوع بازیگران در سینما، تنوع ژانر است. در شرایطی که ژانرهای متنوعی در سینما وجود داشته باشد، فرصتهای بیشتری برای بازیگرانی با ویژگیهای ظاهری، حرفهای و سبکهای متفاوت وجود خواهد داشت و در مقابل، محدود بودن ژانرها مثل سینمای ایران میتواند به کاهش تنوع در این عرصه منجر شود.
سینمای ایران که خصوصاً طی سالهای اخیر، بیشتر روی ۲ دسته درامهای تلخ اجتماعی و کمدیهای موقعیت تمرکز کرده، متناسب با این ۲ ژانر، ۲ دسته اصلی بازیگر دارد؛ چهرههای ثابت کمدیها مثل رضا عطاران، پژمان جمشیدی، بهرام افشاری، الناز حبیبی، نازنین بیاتی و محسن کیایی و چهرههای ثابت درامهای اجتماعی مثل شهاب حسینی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، بابک حمیدیان، سحر دولتشاهی و چند چهره دیگر. بر همین اساس و در حالی که ژانرهایی مثل ورزشی، اکشن، ترسناک، نوآر، علمی – تخیلی و ماجراجویانه بسیار کم یافت میشود، بازیگرانی که متناسب با این ژانرها بتوانند نقش ایفا کنند نیز کمشمارند. همزمان محدودیت در ژانر، باعث شده بازیگرانی که توانایی یا ظاهر متفاوتی دارند، کمتر فرصت ابراز وجود پیدا کنند و در نتیجه، چهرههای یادشده بسیار پرکارند و در اغلب آثار مهم دیده میشوند.
منبع: وطن امروز