تازه‌عروس داغدار شد؛ مرگ دلخراش همسر پس از یک هفته!

روزنامه ایران نوشت: همسر مقتول که در صحنه حضور داشت در تحقیقات گفت: «من و همسرم تازه یک هفته قبل ازدواج کرده بودیم. روز حادثه سوار بر خودروی پژوام در حرکت بودم که به ترافیک سنگینی خوردم. دقایقی بعد راه باز شد و من با سرعت حرکت کردم اما دوباره راه بسته شد و من نتوانستم خودرو را کنترل کنم و از پشت به یک خودروی پژو زدم. راننده که از این تصادف بسیار وحشتزده شده بود، هراسان از خودرو پیاده شد و با من رفتار تندی کرد. من هم فوراً با همسرم تماس گرفتم و از او خواستم خودش را به محل برساند. شوهرم سوار بر موتورسیکلت به محل آمد و مشغول صحبت با راننده پژو شد که ناگهان راننده اسلحه‌ای بیرون آورد و در مقابل چشمان من و دیگر رهگذران به طرف همسرم شلیک کرد.»

به دستور بازپرس جنایی، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و بررسی‌ها در این رابطه ادامه دارد.

فکرکردم می‌خواهند مرا بکشند
شایان، مرد ۵۰ ساله‌ای که به خاطر یک اشتباه و هراس از تهدیدهای مرگبار، دست به اسلحه شد و مرد جوان را به قتل رساند از انگیزه‌اش برای قتل گفت:
مقتول را می‌شناختی؟
اولین بار بود که او را می‌دیدم. واقعاً او بی‌گناه بود و من دست به قتل کسی زدم که حتی اسمش را هم نمی‌دانم. مخصوصاً اینکه تازه فهمیده‌ام او تازه داماد بوده است.
پس انگیزه‌ات برای جنایت چه بود؟
ترسیده بودم، تصور کردم که آنها آدم‌کش‌های اجیر شده هستند و می‌خواهند مرا بکشند. من در ترافیک بودم که خودرویی با شدت به خودروام کوبید. شوکه شده بودم راننده زن جوانی بود و با اینکه مقصر بود اما شروع به داد و فریاد کرد. همزمان تلفن همراهش را برداشت و به شخصی که پشت خط تلفن بود آدرس محل درگیری را داد. از طرفی بزرگراه به خاطر ترافیک بسته شده بود و چند لحظه بعد مقتول سوار بر موتورسیکلت در محل حاضر شد. در یک لحظه تمام تکه‌های پازل را در ذهنم کنار هم قرار دادم. تصادف عمدی، فریادهای زن جوان، ترافیک و تهدیدهای سریالی برای قتل، با خودم گفتم بی‌شک زن و مرد جوان قاتلان اجیر شده هستند.
چرا باید آدمکش اجیر شود تا تو را به قتل برسانند؟
مدتی است که با چند نفر از شرکایم به اختلاف برخورده‌ام. آنها مرا تهدید به قتل کرده‌اند و با خودم گفتم زن و مرد جوان، از طرف آنها اجیر شده‌اند تا مرا به قتل برسانند.
چرا اسلحه به همراه داشتی؟
برای حفاظت از جانم. فکر می‌کردم شرکایم مرا می‌کشند و دچار توهم شده بودم. اما حالا خودم قاتل شده‌ام و یک جوان بی‌گناه را کشته‌ام. بشدت پشیمانم. واقعاً دلم نمی‌خواست این اتفاق بیفتد، اما راهی برای بازگشت نیست.