صبر یا مصلحت دیپلماتیک؟ مسئله این است
به گزارش اطلاعات نیوز، مهدیه اسفندیاری، مترجم جوانی که نزدیک به ۹ سال در فرانسه زندگی میکرد، از اسفندماه ۱۴۰۳ ناپدید شد؛ ناپدیدی نه در جنگلهای سیاه و نه در دل یک حادثه، بلکه در میانه خیابانهای...
به گزارش اطلاعات نیوز، مهدیه اسفندیاری، مترجم جوانی که نزدیک به ۹ سال در فرانسه زندگی میکرد، از اسفندماه ۱۴۰۳ ناپدید شد؛ ناپدیدی نه در جنگلهای سیاه و نه در دل یک حادثه، بلکه در میانه خیابانهای کشوری که خود را پایتخت آزادی میداند، پس از پیگیریهای خانوادهاش، پلیس فرانسه در نهایت لب به اعتراف گشود و اعلام کرد: «مهدیه در بازداشت است.» اتهام؟ «تمجید از تروریسم»! دلیل؟ مطالبی که گویا در حمایت از «طوفان الاقصی» در کانال تلگرامیای منتشر شده است که هنوز نشانی از آن در هیچ گوشه اینترنت یافت نمیشود.
اما مگر نه اینکه فرانسه خود را پرچمدار آزادی بیان میداند؟ مگر نه اینکه در خطبههای دموکراسیخوانی، شعار جدایی دین از سیاست و آزادی انتقاد را در گوش جهانیان نجوا میکند؟ اینجاست که نقاب از چهره میافتد و «مهد آزادی» در عمل به «مهد بازداشت» بدل میشود.
همین فرانسه، که پلیساش گلوله و گاز اشکآور را پاسخ به معترضان جلیقهزرد میداند، حالا مهدیه را هم در صف «تهدیدات» قرار داده است؛ تنها به جرم پرسیدن، نوشتن، یا شاید هم فقط بودن.
دموکراسی گزینشی به سبک پاریس
در روزهایی که امانوئل ماکرون با صدای بلند برای آزادی دو تبعه فرانسوی (که به گفته مقامات ایرانی، به جرم جاسوسی بازداشت شدهاند) خطابه میخواند، صدای او درباره وضعیت مهدیه اسفندیاری به سکوت مطلق فرو مینشیند. همان فرانسهای که مدعی «وجدان جهانی» است، در برابر بازداشت یک زن مترجم بیپناه ایرانی در حومه پاریس، نه بیانیه صادر میکند، نه خط و نشان میکشد. گویی مفاهیم والایی چون «حقوق بشر» و «آزادی بیان»، تنها برای شهروندان دسته اول جهان است و دیگران، تنها ابزار چانهزنی سیاسیاند.
ماکرون با افتخار از «بسیج ملی» برای بازگرداندن سیسیل کوهلر و ژاک پاری میگوید، اما برای مهدیه نه بسیجی هست، نه بیانی، نه حتی اشارهای. شاید او را نه «شهروند»، که صرفاً «اهرم فشار» دیدهاند. همانطور که ایران را در مذاکرات میفشارند، شاید گمان کردهاند یک مترجم زن، بتواند برگ برندهای تازه در میز بازی باشد.
درحالیکه مقامات فرانسوی با تمام ظرفیت رسانهای خود، درباره دو تبعه بازداشتشدهشان در ایران، نالههای دیپلماتیک سر میدهند، اما همزمان، یک زن ایرانی را بیهیچ سند روشنی، روانهی یکی از مخوفترین زندانهای خود کردهاند؛ «زندان فرسن»، قفسی که در حومه پاریس، درهایش را برای آنان که جرئت پرسش دارند، میگشاید؛ مهدیه اسفندیاری، مترجم ۳۹ ساله، حالا در سکوتی آهنی، میان دیوارهایی زندگی میکند که حتی دموکراسی هم از عبورشان عاجز است.
آنسوی، سکوت دیپلماتیک….
در این میان، جای خالی یک صدای بلند از تهران آزاردهنده است، وزارت خارجه ایران، جز چند جمله رسمی و بیاثر، هنوز موضعی در خور برای دفاع از این زن ایرانی نگرفته است. گویی مهدیه، نه مترجم است، نه مظلوم، نه هموطن. دفاع از فلسطین، امروز مرز میان انسانیت و بیطرفی کاذب است، و اگر مهدیه را به همین جرم خاموش کردهاند، این خاموشی دیپلماتیک نیز جای پرسش دارد.
مگر نه اینکه همزمان، فرانسه از هر بلندگو فریاد برمیآورد که «دو جاسوس ما گروگاناند»؟ پس چرا ما برای یک شهروند بیدفاع، اینچنین نجوا میکنیم؟ اگر حقوق بینالملل برای آنها هست، برای ما هم باید باشد. اگر صدای پاریس تا سازمان ملل میرسد، چرا زمزمه تهران تنها تا دروازههای وزارت خارجه دوام دارد؟ نه احضار سفیر، نه بیانیه، نه هشدار. گویی اگر جاسوسی در ایران بازداشت شود، جهان باید به هم بریزد، ولی اگر شهروندی ایرانی، بهاتهامی موهوم در پاریس به بند کشیده شود، باید «صبر دیپلماتیک» پیشه کرد! دفاع از فلسطین، در روزگاری که کودککشی صهیونیستها هر روز ابعاد تازهتری مییابد، دیگر یک موضع سیاسی نیست؛ آزمون انسانیت است و اگر کسی به جرم انسانبودن، به زندان رود، آیا وظیفهی دولتش تنها تماشاست؟
مهدیه اسفندیاری نه نخستین است و نه شاید آخرین، اما او آزمون کوچکی برای مدعیان بزرگ است، چه آنان که در پاریس با پرچم سفید از «آزادی» میگویند، و چه آنان که در تهران، وظیفه دارند از حقوق ایرانیان بی هزینه و بیملاحظه دفاع کنند، درحالیکه دستگاه سیاستخارجی ایران هنوز در جستجوی “زمان مناسب برای واکنش” است، مردمی که از ماجرا خبردار شدهاند، دستبهکار شدهاند.
اکنون کارزارهایی در فضای مجازی آغاز شده که در آن بیش از ششهزار نفر، خواهان واکنش فوری و جدی وزارت امور خارجه ایران به بازداشت مهدیه اسفندیاری شدهاند. نجوایی که اگرچه آرام است، اما صدای وجدان یک ملت را با خود دارد. این بار، شاید نوبت مردم باشد که از وزارتخانه بخواهند: صدا داشته باش!